1 چنان ز دقتم اندیشه تنگ میدان شد که لفظ و معنیم از طبع روی گردان شد
2 به نردبان سخن پای فکرتم درماند که برشوم به سوی پایه ای که نتوان شد
3 سمند عرصه اندیشه ام گمان نبری کزین سبب که حرون گشت سست جولان شد
4 سخن ز پایه خود برتری همی طلبید چو آستانه طبعم بدید حیران شد
1 زمانه را پی تزیین سور شاه امسال بهار پیش ز نوروز کرد استقبال
2 جهان ز شادی آیین خویشتن دارد چو آفتاب دهانی ز خنده مالامال
3 کشیده ماه جلالی به طالع فیروز فراز چتر سپهری سرادقات جلال
4 به فر و شان همایون نشست بر مسند به قدرت ملک العرش ایزد متعال
1 ز هند و مکه ام آورده بر در تو امل در تو کعبه ثانی و قبله اول
2 کسی که چشم به ملکت سیه کند روزی فلک به نشتر پیکان گشایدش اکحل
3 حسود جاه تو کم مغزتر ز سیر بود اگرچه جامه صد تو ببر کند چو بصل
4 به زیب و زر مرض باطنی دوا نشود چه سود از آن که رود کرم پیله در مخمل
1 صبح عیدست که بر میکده بگشاید در سجده شکر کند نزد صبوحش ساغر
2 این چه عطرست که افشانده گریبان صباح وین چه فیض است که برکرده سر از جیب سحر
3 هر سو از تهنیت نعره مستان صبوح صد اجابت شده بیهوش در آغوش اثر
4 دست بر دوش صبا جلوه به سودای مشام نگهت میکده را شور محبت در سر
1 خون دشت کربلا می جوشد از مژگان من داغ زهرا تازه شد در کلبه احزان من
2 چشم غواصم به ساحل گوهری آورده بود باز واصل شد به دریا گوهر غلطان من
3 چرخ را بر گوهر من بس که می لرزید دل در زمین از جنبش ارکان فرو شد کان من
4 روشنایی ضمیرم بود از دیدار او ای دریغا مرد خضر چشمه حیوان من
1 گهر فروش شناسد ز در بها کردن که مزد من نتواند کسی ادا کردن
2 سخن چو مزد سخن هست گو نوال مباش ز گنج جایزه به دخل آشنا کردن
3 شد از کسوف کرم تیره آن چنان ایام که شعله راست ز هم خواهش ضیا کردن
4 ز بس فسردگی باغ می کنم فریاد که بلبلی به هوا آید از نوا کردن
1 چو شمع صبحگهی جان دهم به بوی نسیم چو صبحدم به شکرخنده می شوم تسلیم
2 ز تنگ عیشی چو گل تنگ دلی دارم که خنده گر کنم از ضعف می شوم به دو نیم
3 جهان چو صفحه رخساره نگار صحیح همین من از نظر افتاده چون کتاب سقیم
4 به گنج عشق فرو رفته است پای دلم ز فرق تا قدمم در میان ناز و نعیم
1 روشن شود ز فر شهنشاه بارگاه با آفتاب چهره بدل کرده پادشاه
2 عالم ز تاب چهره خسرو منورست قرص قمر مجو ازو نور خور مخواه
3 دستار بی کلاه به سر زان نهد ملک تا کج به عهد او نرود گوشه کلاه
4 گویند خلق مشتری آید ز آسمان پیچد سحر عمامه زرین به فرق شاه
1 بحر پر لؤلؤ معانی را مشت ارزن بها فرستادم
2 شبنمی چند چیدم از صحرا قلزمی را جزا فرستادم
3 تابش کبریا گرفتم ازو رنگ کبر و ریا فرستادم
4 پیش خورشید جاودانه عشق ذره ای از هوا فرستادم
1 ز سال و ماه نوم بیش رنجه شد دل تنگ که تنگدست به نوروز و عید دارد جنگ
2 ندانمت به کدامین طریق پیش آیم که پای شوق نیاید هزار جا بر سنگ
3 شب فراق تو چندین جگر خراشیدم که همچو لاله سیه گشت ناخنم بر سنگ
4 کدام وصل همه بیم فرقتست و عتاب ز قرب خدمت تو بر جبین ندارم رنگ