1 کس به مشهد پروانه ام نماید راه که خون بمسل من نیست زیب این درگاه
2 به دست و خنجر او صد هزار اسماعیل به خون خویش نویسند: عبده و فداه
3 به هر قدم که روم پیش دورتر افتم که وحشی است غزل و کمند من کوتاه
4 هنوز ناشد گامی به سوی او نزدیک هزار مرحله در خون دل شدم به شناه
1 ای جلالت خلوت از اغیار تنها ساخته حکمت تو از کرم دی کار فردا ساخته
2 پرده از روی صفات ذات خود برداشته آنچه پنهان بود در علم آشکارا ساخته
3 عقل کل بگشوده بر خورشید ذاتت روزنی وز فروغش دیده هر ذره بینا ساخته
4 شحنه عشقت نشسته بر سر بازار کون درسگاه عقل را دکان سودا ساخته
1 نبی که معجز ماه دو پیکر آورده مثال نور خود و نور حیدر آورده
2 فراز منبر یوم الغدیر این رمزست که سر ز جیب محمد علی برآورده
3 حدیث «لحمک لحمی » بیان این معنیست که بر لسان مبارک پیمبر آورده
4 خدای از آدمشان تا به آل عبد مناف به صلب پاک و به بطن مطهر آورده
1 ز هنر به خود نگنجم به خم می مغانی بدرد لباس بر تن چو بجو شدم معانی
2 دل زاهد و برهمن ز غرور قرب من خون نه به کعبه ام نیازی نه به دیرم ارمغانی
3 من اگر ز شوخ طبعی تن لنگری ندارم علم است همت من به هوای بادبانی
4 سگ آستانم اما همه شب قلاده خایم که سر شکار دارم نه هوای پاسبانی
1 زنند باغ و بهارم صلای ویرانی گلم ز شاخ فرو ریزد از پریشانی
2 نه رنگ و بوی به جا مانده نی بر و برگم چو نخل بادیه افتاده ام به عریانی
3 سموم وادی غم دیده پای تا فرقم ز هم بریزم اگر ناگهم بجنبانی
4 جدا ازان شکن طره ام سرانگشتت گزند خورده دندان صد پشیمانی
1 برنیامد یک عزیز از مصر مردم پروری پیر شد در چاه صد یوسف ز قحط مشتری
2 طبع ها مشغول خست پروری گردیده اند برنمی تابد تمنا را کرم از لاغری
3 بخت مادرکش تیمم در غریبی کرده است کرده گردون دایگی آیین دوران مادری
4 دایه گردون تنک شیرست گوید خاک خور مادر گیتی گران خوابست گوید خون گری
1 بهشت شاه نشین بین که دل نشین بینی بدایع رقم صورت آفرین بینی
2 هزار مانی بر چوب بسته یابی دست که رشگ صنعت چینی و نقش چین بینی
3 درو نجوم مصور به نقش پیرایی نظیر کارگه چرخ هفتمین بینی
4 زند چو سقف فلک بر هواش گوهر موج ز بس که در صدفش گوهر ثمین بینی
1 به کوه و دشت ندارم ز شوق گنجایی چو سیل تیز روم سر به سر ز شیدایی
2 خبر دهید به ترکان شوخ چشم از من که رخت صبر و سکون می دهم به یغمایی
3 هزار طعنه به دریا زنم ز بی باکی هزار خانه به طوفان دهم ز خودرایی
4 دمی ز دهشت دشمن چو گرگ خون آلود دلی ز وحشت یوسف چو چاه صحرایی