1 صبح عیدست که بر میکده بگشاید در سجده شکر کند نزد صبوحش ساغر
2 این چه عطرست که افشانده گریبان صباح وین چه فیض است که برکرده سر از جیب سحر
3 هر سو از تهنیت نعره مستان صبوح صد اجابت شده بیهوش در آغوش اثر
4 دست بر دوش صبا جلوه به سودای مشام نگهت میکده را شور محبت در سر
1 چو رو به برج شرف کرد آفتاب منیر دمید فاتحه فتح بر حصار اسیر
2 مه میر جلالی به فر فروردین در امن گاه ممالک شد انبساط پذیر
3 ز لهو بی خردان عز سلطنت می رفت نگاهداشت ملک حرمت کلاه و سریر
4 چها ز رحم نمودند بندگانش آزاد ملوک زاده ز زندان و گنج از زنجیر
1 ز سال و ماه نوم بیش رنجه شد دل تنگ که تنگدست به نوروز و عید دارد جنگ
2 ندانمت به کدامین طریق پیش آیم که پای شوق نیاید هزار جا بر سنگ
3 شب فراق تو چندین جگر خراشیدم که همچو لاله سیه گشت ناخنم بر سنگ
4 کدام وصل همه بیم فرقتست و عتاب ز قرب خدمت تو بر جبین ندارم رنگ
1 زمانه را پی تزیین سور شاه امسال بهار پیش ز نوروز کرد استقبال
2 جهان ز شادی آیین خویشتن دارد چو آفتاب دهانی ز خنده مالامال
3 کشیده ماه جلالی به طالع فیروز فراز چتر سپهری سرادقات جلال
4 به فر و شان همایون نشست بر مسند به قدرت ملک العرش ایزد متعال
1 ز هند و مکه ام آورده بر در تو امل در تو کعبه ثانی و قبله اول
2 کسی که چشم به ملکت سیه کند روزی فلک به نشتر پیکان گشایدش اکحل
3 حسود جاه تو کم مغزتر ز سیر بود اگرچه جامه صد تو ببر کند چو بصل
4 به زیب و زر مرض باطنی دوا نشود چه سود از آن که رود کرم پیله در مخمل
1 هر شب بذیل صحبت جانان تن آورم وز دامنش نثار به دامن درآورم
2 بیرون روم ز ارض جسد در سمای روح وحی مبین و کشف مبرهن درآورم
3 انشا کنم به منطق سیمرغ راز غیب شورش به طایران نوازن درآورم
4 نیلی لباس و سینه فروزان چو کرم شب در صحن لفظ معنی روشن درآورم
1 نعت محمدی علم مغفرت کنم شمعی به گور از پس مردن درآورم
2 از حب هشت و چار منور کنم لحد با چار جو بهشت مثمن درآورم
3 نار شجر ز انی اناالله زبان گزد ایمانش ار به وادی ایمن درآورم
4 بینا به پنج اختر آل عبا شدم کی سر به پنج حس فروتن درآورم؟
1 بحر پر لؤلؤ معانی را مشت ارزن بها فرستادم
2 شبنمی چند چیدم از صحرا قلزمی را جزا فرستادم
3 تابش کبریا گرفتم ازو رنگ کبر و ریا فرستادم
4 پیش خورشید جاودانه عشق ذره ای از هوا فرستادم
1 چو شمع صبحگهی جان دهم به بوی نسیم چو صبحدم به شکرخنده می شوم تسلیم
2 ز تنگ عیشی چو گل تنگ دلی دارم که خنده گر کنم از ضعف می شوم به دو نیم
3 جهان چو صفحه رخساره نگار صحیح همین من از نظر افتاده چون کتاب سقیم
4 به گنج عشق فرو رفته است پای دلم ز فرق تا قدمم در میان ناز و نعیم
1 روزی چو بازمانده ضعیفان ز کاروان دل واله بسیج یساق خدایگان
2 گه وعده ای نهاده گرو در فریب این گه مرکبی گرفته به وام از قبول آن
3 صد رنگ فکر بافته نساج آرزو من آسمان نهاده گرو پیش ریسمان
4 چشمم ز اشگ آبله باریده در قدم پایم ز شوق مرحله پیموده در مکان