1 بر تخت هند والی هندوستان نشست جان جهان به مردم چشم جهان نشست
2 اقبال خاندان همایون بلند شد زین دولتی همای که بر آشیان نشست
3 تسکین گرفت فتنه و ترتیب یافت ملک صاحب خرد به مسند صاحبقران نشست
4 حکمش به هفت گوشه اقلیم تکیه زد حزمش به چاربالش امن و امان نشست
1 پس از ادای طواف حج و رسوم عباد به سیر عرصه گجراتم اتفاق افتاد
2 قبول جذبه آن آب و خاکم از کشتی چو دست قابله از مهد برکنار نهاد
3 چنان به شوق خرامان شدم در آن کشور که سوی حجله زیبا عروس، نوداماد
4 به هر رهی که چمیدم وزید باد امید به هر دری که رسیدم، رسید بانگ گشاد
1 به عمر مژده که عیش ابد نثار آمد شکفته رویی جاوید را مدار آمد
2 بتاخت در رگ جانها نشاط دیداری که زود نشئه تر از باده در خمار آمد
3 نوید قاصد ازان زودتر به وصل کشید که اشک شادیم از دیده در کنار آمد
4 خموش ای دل خون گشته چند بخروشی نتیجه اثر ناله های زار آمد
1 نوح را دیده من زورق طوفان گردد خضر بر چشم ترم چشمه حیوان گردد
2 سرخ رویم ز وفا بر سر کویی کانجا آرزو آید و در خون شهیدان گردد
3 غم بده لیک نه چندان که چو در دل باشی بر تو این گوشه محنتکده زندان گردد
4 دل به یک نکته تسلی است که از برگ گلی قفس بلبل شوریده گلستان گردد
1 هرچه در معرض فنا باشد دل درو بستن از خطا باشد
2 مال دنیا تمام عاریت است عاریت را بقا کجا باشد؟
3 لیک این عاریت که می گویم دست افزار کارها باشد
4 هرچه در خیر کار فرمایی نفع آن کار مر تو را باشد
1 گذشت کوکبه ام از فلک که زهره برآمد زیاده گشت صفا خانه روبم از سفر آمد
2 بر آستان ثنایم نثار یمن قدم شد سعادت و شرف مشتری که بر اثر آمد
3 سزد که سلسله زرین کند چو زهره و پرچین؟ بلی به طالع رودابه عقد زال زر آمد
4 شمیم نفخه روح القدس شنید مشامم رسید ثانی مریم ز عیسیم خبر آمد
1 چنان ز دقتم اندیشه تنگ میدان شد که لفظ و معنیم از طبع روی گردان شد
2 به نردبان سخن پای فکرتم درماند که برشوم به سوی پایه ای که نتوان شد
3 سمند عرصه اندیشه ام گمان نبری کزین سبب که حرون گشت سست جولان شد
4 سخن ز پایه خود برتری همی طلبید چو آستانه طبعم بدید حیران شد
1 مرغ خوش الحان دلم غوغای رضوان خوش نکرد هم نغمه با مرغی نشد گل های بستان خوش نکرد
2 گفتی برین در دل نشد با عمر خصمی کرد و رفت زآتش سمندر دور شد خضر آب حیوان خوش نکرد
3 ذوقی و کنج خلوتی از هرچه گویی خوشترست جغد آمد از ویرانه ام بزم سلیمان خوش نکرد
4 زین دل که من در آتشم تا بود آسایش ندید زین سر که من سرگشته ام تا هست سامان خوش نکرد
1 نوروز شد کلید درعیش نوبهار دولت شکوفه کرد که فتح آورد به بار
2 ریحان عدل یافت ز اقبال رنگ و بوی دیبای ملک کرد ز انصاف پود و تار
3 بر صحن ملک باد ظفر خرمی فشان بر باغ عمر ابردعا مدعا نثار
4 صد گلستان به سایه هر شاخ آرزو صد نوبهار در بن هر خار انتظار