1 هرچه در معرض فنا باشد دل درو بستن از خطا باشد
2 مال دنیا تمام عاریت است عاریت را بقا کجا باشد؟
3 لیک این عاریت که می گویم دست افزار کارها باشد
4 هرچه در خیر کار فرمایی نفع آن کار مر تو را باشد
1 گذشت کوکبه ام از فلک که زهره برآمد زیاده گشت صفا خانه روبم از سفر آمد
2 بر آستان ثنایم نثار یمن قدم شد سعادت و شرف مشتری که بر اثر آمد
3 سزد که سلسله زرین کند چو زهره و پرچین؟ بلی به طالع رودابه عقد زال زر آمد
4 شمیم نفخه روح القدس شنید مشامم رسید ثانی مریم ز عیسیم خبر آمد
1 ترتیب کهن تازه شد آیین زمان را نو داد نسق شاه جهانگیر جهان را
2 از قاعده دانی سپه و ملک نسق کرد آری به نسق کار شود قاعده دان را
3 گویند که در روز نخستین دل و دستش ضامن شده محصول یم و حاصل کان را
4 این واقعه البته یقینست که رسم است دارنده تر از خویش نمایند ضمان را
1 از سخن چون چاشنی بخشی به خوان تربیت پر شود از مغز معنی استخوان تربیت
2 چشمه حیوان شود از طبع خاکستر پدید گر برانی نام آتش بر زبان تربیت
3 از نشاط مجلست کان تا ابد فرخنده باد گل دهد تخم شرر در بوستان تربیت
4 بر هوای آستانت گر غباری بگذرد بر سر خورشید گردد سایه بان تربیت
1 به عمر مژده که عیش ابد نثار آمد شکفته رویی جاوید را مدار آمد
2 بتاخت در رگ جانها نشاط دیداری که زود نشئه تر از باده در خمار آمد
3 نوید قاصد ازان زودتر به وصل کشید که اشک شادیم از دیده در کنار آمد
4 خموش ای دل خون گشته چند بخروشی نتیجه اثر ناله های زار آمد
1 چندی به غلط بتکده کردیم حرم را وقتست که از کعبه برآریم صنم را
2 بیخ هوس وصل ببریم که زشتست خار و خس بیگانه گلستان ارم را
3 ما و در آسودگی مرگ کزین بیش زحمت نتوان داد شفا را و الم را
4 عمریست که همسایه بختیم درین کوی یک بار ندیدیم در خانه هم را
1 چو رو به برج شرف کرد آفتاب منیر دمید فاتحه فتح بر حصار اسیر
2 مه میر جلالی به فر فروردین در امن گاه ممالک شد انبساط پذیر
3 ز لهو بی خردان عز سلطنت می رفت نگاهداشت ملک حرمت کلاه و سریر
4 چها ز رحم نمودند بندگانش آزاد ملوک زاده ز زندان و گنج از زنجیر
1 روزی چو بازمانده ضعیفان ز کاروان دل واله بسیج یساق خدایگان
2 گه وعده ای نهاده گرو در فریب این گه مرکبی گرفته به وام از قبول آن
3 صد رنگ فکر بافته نساج آرزو من آسمان نهاده گرو پیش ریسمان
4 چشمم ز اشگ آبله باریده در قدم پایم ز شوق مرحله پیموده در مکان
1 او بخرامش چو سیل ما همه ویران او هرچه ز ما شد خراب رفت به جولان او
2 در ره خون ریزد هر غاشیه داران رمند قصد سواران کند شیر نیستان او
3 ناوک تدبیر ملک در کف ما گو مباش خون جهان می چکد از سر پیکان او
4 طرفه اساس امل بر سر هم چیده بود شکر که آتش فتاد در سر و سامان او
1 بردار ای زمین کف حاجت بر آسمان کامد پی نظام جهان داور جهان
2 ای چرخ در کمین گه قهرش نگاه کن بشکن خدنگ عربده در گوشه کمان
3 مسجد ازین نوید بدینست سرفراز بتخانه زین حدیث به کفرست سرگران
4 بر یاد عدل اوست به هر زخمه کوس را صد نغمه نشاط گره در دل فغان