اذا ماشئت ان تحیی حیوة از نظیری نیشابوری غزل 1
1. اذا ماشئت ان تحیی حیوة حلوة المحیا
به رسوایی برآور سر ز مستوری برون نِهْ پا
1. اذا ماشئت ان تحیی حیوة حلوة المحیا
به رسوایی برآور سر ز مستوری برون نِهْ پا
1. مانند سراب بند بر پا
بیهوده شدیم دشت پیما
1. در پرده ره ندادند وقت سخن صبا را
من نیک می شناسم پیغام آشنا را
1. زبان پیام هوس داشت شستم انشا را
درون سینه بریدم سر تمنا را
1. تو اگر ز کعبه راندی، و گر از بهشت ما را
غم بنده پرور تو به دری نهشت ما را
1. برای خشت خم خوبیم گو آن پیر ترسا را
کزین بازیچه طفلان خرد مشت گل ما را
1. ای کرده خراب خانهها را
بر هم زده آشیانهها را
1. ز شهر دوست میآیم پیام عشق بر لبها
به تلقینی کنم آزاد طفلان را ز مکتبها
1. طعم هلال میدهد زهر فراقت آب را
تا تلخ کردی عیش من شیرین ندیدم خواب را
1. دارد ز غمزه حجت قاطع حبیب ما
بیعت به ذوالفقار ستاند خطیب ما
1. شرم میآید ز قاصد طفل محبوب مرا
بر سر راهش بیندازید مکتوب مرا