1 اذا ماشئت ان تحیی حیوة حلوة المحیا به رسوایی برآور سر ز مستوری برون نِهْ پا
2 حدیث حسن و مشتاقی درون پرده پنهان بود برآمد شوق از خلوت نهاد این راز بر صحرا
3 ز خط و خال رخسارش قضا شکل نمود اول قلم برداشت هر ذره ورق پر گشت از انشا
4 در آن گلشن هوا بودم که مستی زاد از نرگس در آن مجلس صفا بودم که عشق از حسن شد پیدا
1 زهی نسخه آفرینش جمالت نکت یاب مجموعه گل خیالت
2 به فطرت فزونی نخواهد زبولت ز ظلمت برونی نباشد زوالت
3 همیشه حق از قول و رای تو روشن نپوشیده موج حوادث زلالت
4 به حد خرد هست پرواز هر تن تو روحی خرد پرد از پر و بالت
1 چون غنچه دل مبند و چو بو بر هوا متاب بر گل سوار باش و عنان از صبا متاب
2 آمیزش از صلاح دو یک دل به هم رسد جایی که تار میل نباشد دو تا متاب
3 هرگز خضر به تشنه زلال بقا نداد مس به امیدواری این کیمیا متاب
4 شوقی اگر نجات ز خودبینی ات دهد بگریز و رخ ز آینه هم بر قفا متاب
1 ای از کرم نریخته خون سبیل را وز لطف عید کرده عزای خلیل را
2 در ملک مصر یوسف کنعان به یاد تو دریای نیل ساخته چشم کحیل را
3 گویی به غیر واسطه در گوش خاکیی رازی کز آن خبر نبود جبرئیل را
4 داده به کنج فقر نشان جنت النعیم کرده سبیل مشت گدا سلسبیل را
1 ز عاشق می شود معشوق را نام و نشان پیدا ثمر نیکو نیاید تا نگردد باغبان پیدا
2 خودی ها محو گردد گر تو از رخ پرده برداری گمان پوشیده گردد هر کجا گردد عیان پیدا
3 من آن روزی که بر رخ فتنه می شد زلف می گفتم که روز خوش نخواهد گشت هرگز در جهان پیدا
4 در آن صحرای بی پرسش که رهزن راهبر باشد دل مجروح گردد کاروان در کاروان پیدا
1 عشق عصیانست اگر مستور نیست کشته جرم زبان مغفور نیست
2 عشق در صنعت تصرف می کند در میان فرهاد جز مزدور نیست
3 آن که منصورست بر دارش کشند این اناالحق گوی خود منصور نیست
4 برتر از عشق است حالم پایه ای راه از من تا جنون پر دور نیست
1 چه منت از مدد روزگار بر سر ما که حسن فطرت اصلی نمود جوهر ما
2 به شعر و شاهدم از کودکی نظربازیست که عشق خیزد از آب و هوای کشور ما
3 ز ذوق ما نشود باخبر مذاق سقیم درست ذایقه داند عیار شکر ما
4 کمان لعب به زه کرده در کمین بودم که طایری ننشیند به بام منظر ما
1 چند از مؤذن بشنوم توحید شرکآمیز را کو عشق تا یک سو نهم شرع خلافانگیز را
2 ذکر شب و ورد سحر نی حال بخشد نی اثر خواهم به زناری دهم تسبیح دستآویز را
3 ترک شراب و شاهدم بیمار کردست ای طبیب صحت نخواهم یافتن تا نشکنم پرهیز را
4 خاکی به باد آمیخته گردی ز جا انگیخته آبی به مژگان میزنم گرد غبارانگیز را
1 هرکس شهید آن مژه های درازنیست در شرع بر جنازه آن کس نماز نیست
2 محمود را گرچه جهان زیر خاتمست جایی بهش ز گوشه چشم ایاز نیست
3 شه را چو پرده از رخ شاهد برافکنند چشمش سوی خراج خطا و طراز نیست
4 معذورم ار ضعیف و جگر خسته مانده ام در عرصه ای پرم که بجز شاهباز نیست
1 ساقی بشو دورنگی امید و بیم را بنما به ما حقیقت رنگ قدیم را
2 حرف فریب آدم و ابلیس تا به چند چندی بگو ترانه نقل و ندیم را
3 از ساغر درست خودم بخش جرعه ای بر طاق نه حکایت جام دو نیم را
4 بوی نبید خلوت شب ها شنیده ام پنهان مکن که نیک شناسم شمیم را