1 با همه سستی که در معاهده داری عهد جفا بر خلاف قاعده داری
1 گر بدل از صحبتم داری ملال بکشم ایزیبا پسر خونم حلال
1 پاس خوددار که تو مست و حریف عیار است دزد جهدش همه آشفتگی بازار است
1 گر مرا در سر سودای تو شد جان سهل است سر زلف تو ز آفات سلامت باشد
1 تا پی عربده مژگان تو پیوست به هم شست زنجیری زلف تو ز جان دست به هم
2 به سر زلف تو از شانه شکستی مرساد که شکست دل ما را نتوان بست به هم
3 پیش چشم تو اگر جان نسپارم چه کنم با دوصد تیر که برجَست ز یک شست به هم
4 تا سر و کار تو با خانۀ خمار فتاد ای بسا توبهٔ زهاد که بشکست به هم
1 در ره بادیه کردیم سراغی تو بسی واقف از کعبۀ کوی تو ندیدیم کسی
2 دست بردامن زاهد زدنم عیب مکن غرقه در بحر زند چنگ بهر خار و خسی
1 حالی نداد روی ز درس ادب مرا بر جرعه ریز ساقی آب طرب مرا
2 از بام اوفتاده مرا طاس می بیار هل تا برند مست بر میر شب مرا
3 جان بر سر لبست و دل از خون لبالبست جام لبالبی بنه ایجان بلب مرا
1 زیبانگار من دل ما را که بردهای دست کدام ترک ستمگر سپردهای
2 گفتم که سخت سنگدلی تو بخنده گفت تو سنگدازی که بسختی نمرهای
1 دفتر دانش ما اشگروان پاک بشست خیز تا از خط جانانه سودای طلبیم
1 منم امروز که در صنعت عشق استادم آه جانکاه مرا تیشه و من فرهادم
2 بعث نیست در این دیر کهن فریادم فاش میگویم و ازگفتۀ خود دلشادم
3 چون کشم رخت از ایندهکده یست رواق پا نهم بر سر این نه فلک زرین طاق
4 بر سر سدرۀ طولی فکنم طرح وثاق طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق