1 هان ای معلم تا کی باکراه محبوس تا شام در مکتب آن ماه
2 خور گشته یا رب طالع بمکتب یا ماه نخشب میتابد از چاه
3 بوکاید آزاد آنسرو نوشاد یا رب میراد این پیر گمراه
1 دلم چگونه نپیچید بخود چو مار امشب فتاده در کف اغیار زلف یار امشب
2 چرا ز دل نکشم چون هزار نالۀ زار که خفته نوگل من در کنار خار امشب
3 دلبرا الفت رندان کهن کار تو نیست صحبت مجلس اغیار سزاوار تو نیست
4 گر قصوری ز سر طرۀ طرار تو نیست ز چه بازار کس آشفته ز بازار تو نیست
1 ساقیا ساغر دوشینه نبرد از هوشم باده پیش آر که مخمور در شراب دوشم
2 گر چنین جلوه نماید رخ گندم وش یار حاصل دنیی و عقبی بجوی نفروشم
3 اینچنینم که سر زلف توئی سامان کرد آخر از روسیهی خانه دهد بر دوشم
4 گوش پر کرده مرا زمزمۀ صوت سماع خواجه معذورم اگر حرف دگر ننپوشم
1 دم شاهی زنم از بندگی حضرت تو حلقهای گر ز سر زفت تو در گوش کنم
2 دل ز همخوابگی حور برآساید اگر با خیال تو شبی دست در آغوش کنم
3 چگونه سر بدر آرم ز حلقّ سر زلفت اسیر بند بپای و غلام حلقه بگوشم
4 شکوه سلطنت ایخواجه بر تو باد مسلّم که من گدائی کویش بعالمی نفروشم
1 همه شب چشم من و صبح گریبان تو بود طرفه شوری بسرم از لب خندان تو بود
2 سروکارم همه با زلف پریشان تو بود بنده وارم همه شب گوش بفرمان تو بود
1 با سینه غمت را سروکار بست و گرنه صد بار ز آه سحرش سوخته بودم
2 یک لحظه فراق توام از دیده فرو ریخت اشگی که بصد خون دل اندوخته بودم
3 تا جای خیالت نشود تیره شب هجر صد مشعله از آه دل افروخته بودم
1 عکس تو تا بر آینۀ ساغر اوفتاد عشاق را هوای می اندر سر اوفتاد
2 دل عاشق دهان تو گردید و تنگ شد تن مایل میان تو شد لاغر اوفتاد
3 هندوی خال از پی دزدیدن نمک سوی لب تو آمد و بر شکر اوفتاد
1 ای زلف ز بسکه خود پریشانی آشفتگی دلم نمیدانی
1 مشکل به تو افتاده مرا و نتوان گفت مشکل به تو افتاده مرا مشکلم این است
1 روی بنما و به پای تو فشانم جان را زلف بگشا که نهم بر سر کفر ایمان را