1 بیا ساقی ای محرم راز من حریف کهن عهد دمساز من
2 از آن آتشین بادۀ لعل گون که از رشگ سازد دل لعل خون
3 بمن ده که از خود خلاصم دهد گذر بر سر بزم خاصم دهد
4 بیا ساقی ای مرهم درد من وفاگستر و ناز پرورد من
1 ساقی بیار باده که شد مام روزگار آبستنی بسلطنت آل آبدار
2 قحط الرجال بین که جوانان بی پدر نازد بچرخ پیر سر از اوج اعتبار
3 آنرا که در شمار نیارد کسش بقدر منصب ز سال عمر فزون رفته از شمار
4 مات پیاده ام که ز فرزین ربوده است از سیراین سیه رخ غدّار کج قمار
1 ز خیرات حسان آمد یقینم که در روی زمین قحط الرجال است
2 و گرنه با وجود شیر مردان چه جای ذکر ربات الحجال است
1 گفتم آید چو شوم پیر دل از زلف تو باز سر پیرانۀ من بین و تمنای دراز
1 مشکل به تو افتاده مرا و نتوان گفت مشکل به تو افتاده مرا مشکلم این است
1 گر نیست مه رخت ز چه رو از شکنج زلف هر شامگه بشکل دگر سر برآورد
2 زآه من دل آنسنگدل به تنگ آمد دلا بنال که این تیر هم بسنگ آمد
1 بسکه از آه سحر مشعله روشن کردم دزد شب را سوی دل راه معین کردم
1 طاقتم نیست دلا بار غم هجران را همره قافله کن روز وداعش جان را
2 قرص خور گر بخم زلف کشیدی چه عجب اینچنین گوی بیایست چنین چوگان را
1 کافر عشقم و سودای بتانم دین است زاهد از حق مگذر دینی اگر هست این است
2 روز نوروز خط سبز و لب نوشین است مژده ایدل که بهار آمد و فروردین است
3 بتمنای طبیبی که ببالین آمد شب و روزم سر سودا زده بر بالین است
1 آمد آهسته شب به بستر من دلبری کافت دل و دین است
2 گفتمش کیست که هان که در شب تار اینچنین شب روی نه آئین است
3 اسم شب ده و گرنه دزد دلی نک گواهت کمند پرچین است
4 کوی غبغب نهاد بر لب من گفت بر گوش من که ماچین است