زد ننگ عشق کوس ملامت به نام از نیر تبریزی غزل 1
1. زد ننگ عشق کوس ملامت به نام ما
ای پیک غم ببر به سلامت سلام ما
...
1. زد ننگ عشق کوس ملامت به نام ما
ای پیک غم ببر به سلامت سلام ما
...
1. چشمت به غمزه کشت دو صد بیگناه را
کو داوری که داد رسد دادخواه را
...
1. بستی برشته سر مو پای و دست ما
گوئی برو که با تو نزیبد نشست ما
...
1. بجان دوست که از درمران گدائی را
که جز درت نشناسد در سرائی را
...
1. چند دربند کشم ایندل هر جائی را
بیش از این صبر نباشد سر سودائی را
...
1. نفس باز پسین است زهجرت جانرا
مژده ای بخت که شد عمر بسر هجرانرا
...
1. در کمالت چه دهم داد سخندانی را
حد گذشته است از آنصورت انسانی را
...
1. صنما نه میل مسجد نه سر کنشت ما را
که قمار عشق از این غم همه داد گشت ما را
...
1. کس نزد پای بگویت که نه سر داد آنجا
روید از خاک مگر خنجر بیداد آنجا
...
1. از حد گذشت جلوه فروهل نقاب را
زین تیره روز تر مپسند آفتاب را
...
1. سالها گوشه غم بود دل ریش مرا
باز عشق آمد و افکند به تشویش مرا
...
1. مده بباد سر زلف عنبر آسارا
روا مدار پریشانی دل ما را
...