!ستایش خداوندیرا سزاست که نظم فواصل مکوّنات بسته باوثاد قدرت اوست و تاسیس بدایع مصنوعات مستند باسباب مشیت او و درود نامعدود بر رسول راد و آل و اولاد او باد که بیت القصیدۀ وجودند و سر دفتر غیب و شهود صلوات الله علیه و علیهم اجمیعن الی یوم الدین. ,
و بعد این مجموعه ایست مسمی بلالی منظومۀ از نتایج افکار جناب رضوان جایگاه علّیین آرمگاه آقا میرزا محمد تقی حجه الاسلام طاب الله ثراه که در مناقب ائمۀ اطهار و مصائب سلیل سید ابرار علیهم صلوات الله الملک الجبار بزبان عربی و عجمی برشتۀ نظم درآورده است چون آن جناب مغفور را بجهه عدم فراغت مجال نبود که این دُرر عزرا در دفتر مخصوص مرتب دارند لهذا این بندۀ حقیر و فقیر مقر بقصور و تقصیر ,
اقل السادات و الرائبین عبدالحسین الملقب برئس الذاکرین ابن الغریق فی بحار رحمه الله سید الذاکرین ابی الفضل الحسینی الخلخالی اصلا و التبریزی مسکناً بر حسب خواهش جمعی از سلسلۀ جلیلۀ ذاکرین کثر الله تعالی امثالهم و سایر اخوان دینی به جمع و ترتیب آن به نحویکه مخصوص است قیام نموده و اقدام کردم که منفعت آن درر افکار بدیعه که از مصدر علم و دانائی صادر شده عام بوده ثوابی از آن نیز عاید اقل السادات در حال حیات و ممات بشود ولی ملتمس آن است که اشخاص بی سواد و کج سلیقه بخواندن و نوشتن اشعار این مجموعۀ شریفۀ لطیفه اقدام ننموده زحمت این حقیر کثیر التقصیر را بهدر ندهند فمن بدله بعد ما سمعه فانما ائمه علی الدین یبدلونه و الله سمیع علیم و چون شروع بجمع این مجموعه در ماه محرم الحرام که ایام مصیبت بود اتفاق افتاده لهذا در جمع اشعار مرائی را مقدم داشتم. ,
و الله ولی التوفیق و علیه النکلان ,
1 چون کرد خور ز توسن زرین تهی رکاب افتاد در ثوابت و سیاره انقلاب
2 غارتگران شام به یغما گشود دست بگسیخت از سرادق زر تار خور طناب
3 کرد از مجره چاک فلک بردۀ شکیب بارید از ستاره برخساره خون خضاب
4 کردند سر ز پرده برون دختران نعش با گیسوی بریده سراسیمه بی نقاب
1 آه از آنروز که در دشت بلا غوغا بود شورش روز قیامت بجهان برپا بود
2 خصم چوندایره گرد حرم شاه شهید در دل دایره چون نقطه پابرجا بود
3 عرصه دشت چو دیبای منقش از خون و آنهمه صورت زیبا که در آن دیبا بود
4 جان بقربان ذبیحی که بقربانگه دست با لب تشنه روان میشد و خود دریا بود
1 بازم از این واقعۀ دشت بلا یاد آمد خرمن صبر و ثباتم همه بر باد آمد
2 در شگفتم ز چه در هم نشد اجزای وجود زان همه ضعف که بر علّت ایجاد آمد
3 آه از آندم که شه دین بهزاران تشویش بر سر قاسم ناکام بامداد آمد
4 دیدکاغشته تنش چونگل سیراب بخون آهش از آتش اندوه زبنیاد آمد
1 ای ز داغ تو روان خون دل از دیدۀ حور بی تو عالم همه ماتم گده تا نفخۀ صور
2 خاک بیزان بسر اندر سر نعش تو بنات اشگریزان به بر از سوک تو شعرای عبور
3 ز تماشای تجلای تو مدهوش کلیم ایسرت سرّ انا الله و سنان نخلۀ طور
4 دیده ها گو همه دریا شو و دریا همه خون که پس از قتل تو منسوخ شد آئین سرور
1 جامیکه شاه تشنه لبان بود مست از او هر کو چشید از آن زغم خویش رست از او
2 عباس نامدار که کس دست از او نبرد چونخورد از آنپیاله بخون شست دست از او
3 افتاد نخل قامتش از پا نخورده آب از ضربتیکه پشت امامت شکست از او
4 بیخواب شد سکینه و در خواب شد عدو چونخواب مرگ چشم جهانبین ببست از او
1 شهید عشق که تنگ است پوست بر بدنش تو خصم بین که به یغما زره برد ز تنش
2 زره به غارت اگر برد خصم خیره چه غم که بود جوشن تن زلفهای پرشکنش
3 چه آب بست به گلزار بوتراب سپهر که خون چکد همه از چشم لالۀ دهنش
4 یکی به حکم تفرّج به نینوا بگذر پر از شقایق و گلنار زخم بین چمنش
1 تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم با وجودش ز من آواز نیاید که منم
2 پیرهن گو همه پر باش ز پیکان بلا که وجودم همه او گشت و من این پیرهنم
3 باش یکدم که کنم پیرهن شوق قبا ایکمان کش که زنی ناوک پیکان به تنم
4 عشق را روز بهار است کجا شد رضوان تا برد لاله بدامن سوی خلد از چمنم
1 الهی اکبر از تو اصغر از تو بخون آغشتگانم یکسر از تو
2 اگر صد بار دیگر بایدم کشت حسین از تو سر از تو خنجر از تو
3 قضای تو چو بروفق تقاضا است بزشت و خوب دادی آنچه خود خواست
4 الهی حنجر از من خنجر از شمر نصیب خود برد از تو کج و راست
1 محبوبم الله لبیک لبیک مطلوبم الله لبیک لبیک
2 کرگچه مین بول باشم جدایه بو تن بو تسلیم حکم قضایه
3 وقف ایتمشم جای کوی بلایه محبوبم الله لبیک لبیک
4 تا وار بود باشد عشقون هواسی تیغ جفادن پور خدور هراسی