1 بر گرد مه ز مشک خطی برکشیده ای خورشید را به حلقه چنبر کشیده ای
2 خوبان به روی مه خط دلخواه می کشند اما نه مثل تو که چه درخور کشیده ای
3 در تنگ قند، مورچه را ره داده ای سبزه به گرد چشمه اخضر کشیده ای
4 داغ سیاه بر دل لاله نهاده ای تا خط سبز بر گل احمر کشیده ای
1 ای جان عاشق از لب جانان ندا شنو آواز «ارجعی » به جهان بقا شنو
2 از سالکان عالم غیبی ز هر طرف چندین هزار مژده وصل و لقا شنو
3 عالم صدای صوت «اناالحق » فرو گرفت ای سامع! این سخن تو به سمع رضا شنو
4 ای آنکه اهل میکده را منکری بیا از صوفیان صومعه بوی ریا شنو
1 منم آن رند فرزانه که دادم جان به جانانه چو از اغیار ببریدم شدم با یار همخانه
2 من آن پیمانه مستی که نوشیدم نیندیشم که گردم مست و از مستی زنم بر سنگ پیمانه
3 من آن می چون بنوشیدم لباس عشق پوشیدم چو بوم از بیت معمورش شدم با کنج ویرانه
4 مکان را و مکانی را نشان پرسی اگر از من برآ بر عرش وجه ما ببین آن روی جانانه
1 زهی چشم و زهی ابرو، زهی روی زهی خط و زهی خال و زهی موی
2 زهی حسن و زهی لطف و زهی خلق زهی عدل و زهی احسان زهی خوی
3 زهی فر و زهی زینت زهی جاه زهی حشمت زهی طینت زهی بوی
4 زهی قوت زهی قدرت زهی حکم زهی عشرت زهی بستان زهی جوی
1 دل مردم به جان آمد ز دست آن کمان ابرو تعالی الله از آن چشمان، جلال الله از آن ابرو
2 مخوان روی نگارم را به جان ای ساده دل زانرو که چون روی دلارایش ندارد روی جان ابرو
3 نهان از غمزه با مردم نگفتی راز و نشنودی اگر با مردم چشمش نبودی در میان ابرو
4 دلا بی ترک جان و سر، مکن سودای ابرویش که نتوانی کشید آسان کمان آنچنان ابرو
1 بیا ای احسن صورت! بیا ای اکمل معنی به میدان الوهیت که داری جای این دعوی
2 وصالت جنت عدن است در دل اهل جنت را جز این صورت نمی بندد که باشد جنت اعلی
3 مراد از دنیی و عقبی تویی ما را و کی باشد بجز وصل تو عاشق را مراد از دنیی و عقبی
4 جمالت در همه اشیاء تجلی کرده است اما چو مجنون عاشقی بیند خدا را در رخ لیلی
1 ای جمالت نسخه اسماء حسنی آمده وی خم ابروت ما اوحی و اوحی آمده
2 آمده در شأن چشمت رمز ما زاغ البصر روی و مویت را بیان یس و طاها آمده
3 بسته از لعل لبت یاقوت را خون در جگر در دندان تو از لؤلؤی لا لا آمده
4 معنی «آنست نارا» راز و رمز آن «شجر» دیده ام آن عارض و آن قد و بالا آمده
1 عاشقم بر قامت رعنای تو حسن میبارد ز سر تا پای تو
2 هرکجا ای سرو! اندازی قدم روی زرد ماست خاک پای تو
3 شکل بالایت بلای جان ماست هست عاشق کش قد و بالای تو
4 یک دلی داریم و صد اندوه و غم یک سری داریم و صد سودای تو
1 اگر میرم ز ناز نازنینی برافشانم ز شادی آستینی
2 غلام نکهت آن زلف گردم که سنبل هست پیشش خوشه چینی
3 روم در گوشه ای چون مردم چشم در آن خلوت برآرم اربعینی
4 به قصد ماست چشمت زیر ابرو نشسته همچو ترکی در کمینی
1 گر کنی قبله جان روی نگاری، باری ور بری عمر به سر با غم یاری، باری
2 کار عشق است برو دست بدار از همه کار گر کند عمر کسی صرف به کاری، باری
3 زلف او محشر جان است دلا سعیی کن که در آن حلقه درآیی به شماری، باری
4 دل به دام تو درافتاد زهی صید ضعیف کاشکی با همه می بود شکاری، باری