عاشقانت گرچه بسیارند، از عمادالدین نسیمی غزل 274
1. عاشقانت گرچه بسیارند، ما زانها یکی
عارف روی تو کم یابند، کم چون ما یکی
...
1. عاشقانت گرچه بسیارند، ما زانها یکی
عارف روی تو کم یابند، کم چون ما یکی
...
1. دم حق دمید در ما، دم فضل لایزالی
چه مبارک است این دم ز جناب فضل عالی
...
1. فضل حق میدهدم هردم از این می جامی
که ندارد چو ابد مستی او انجامی
...
1. گوهر دریای وحدت آدم است، ای آدمی
گر چو آدم سر اسما را بدانی آدمی
...
1. بیار ای ساقی مهوش! می گلرنگ روحانی
که ارزد خاتم لعلت به صد ملک سلیمانی
...
1. دل ما جای غم توست و تو هم میدانی
من سگ کوی توام از چه رهم میرانی؟
...
1. به عشقت جان و دل دادم به غم زان گشتم ارزانی
به بند زلفت افتادم از آنم در پریشانی
...
1. بیا ای احسن صورت! بیا ای اکمل معنی
به میدان الوهیت که داری جای این دعوی
...
1. زلف را بر هر دو رخ جا می کنی
غارت جان، قصد دلها می کنی
...
1. جام شراب و ساقی زیبا و بانگ نی
یحیی العظام و هی رمیم بفضل حی
...
1. اگر میرم ز ناز نازنینی
برافشانم ز شادی آستینی
...
1. زهی چشم و زهی ابرو، زهی روی
زهی خط و زهی خال و زهی موی
...