ای که حاجت ز در اهل از عمادالدین نسیمی غزل 262
1. ای که حاجت ز در اهل ریا می طلبی
نقد مقصود کجا و تو کجا می طلبی
...
1. ای که حاجت ز در اهل ریا می طلبی
نقد مقصود کجا و تو کجا می طلبی
...
1. گر شبی دولت به دستم زلف یار انداختی
سایه اقبال بر من روزگار انداختی
...
1. یارب، ای سرو من! امشب در کنار کیستی؟
دوش بودی یار من، امروز یار کیستی؟
...
1. ای ز قیام قامتت هر طرفی قیامتی
جز تو که دارد این چنین خوب و لطیف قامتی
...
1. ای باغ جنت از گل روی تو آیتی
وصف کمال حسن تو ما لا نهایتی
...
1. ای ظاهر از مظاهر اشیا! خوش آمدی
وی نور چشم مردم بینا! خوش آمدی
...
1. گر کنی قبله جان روی نگاری، باری
ور بری عمر به سر با غم یاری، باری
...
1. منه بر مهر خوبان دل، نصیب از عقل اگر داری
که خوبان مهربانی را نمی دانند و دلداری
...
1. گمان مبر که به صد جور و صد دل آزاری
دل من از تو برنجد مگر به بیزاری
...
1. ای بر دل پردردم هردم ز تو آزاری
کی بود و کجا باشد مثل تو دل آزاری
...
1. وصالت عمر جاوید است و بخت سعد و فیروزی
مبارک صبح و شام آن، که شد وصل تواش روزی
...
1. با چنین رفتن، به منزل کی رسی؟
با چنین خصلت، به حاصل کی رسی؟
...