1 برفتند اندوه گین هر دوان به ایوان رستم گو پهلوان
2 تهمتن بدیدند در پیش در زمین بوسه دادند پیش پدر
3 ببوسیدشان روی و پرسید حال که امروز دارید گویا ملال
4 غبار از چه بنشسته بر رویتان پریشان چرا گشته این مویتان
1 چو بانو در آن جنگ پیکار دید جهان بر جهان بین خود تار دید
2 بنالید از دل به پروردگار کای خالق و رازقِ مور و مار
3 به پاکی و ذاتی به یکتا یکی که گیتی ندیدست همتا یکی
4 به قدر و به اعزاز پیغمبران که هستند در راه دین سروران
1 پس آنگاه چون لخت و دولت به هم برفتند با کوس و چتر و علم
2 ابا باز و شاهین و با چرخ و یوز برفتند آن هر دو یل کینه توز
3 شکارافکنان تا به توران زمین که از چرخشان دل نبودی غمین
4 گزیدند سرچشمه ای دلپذیر کشیدند از آن خسروانی سریر
1 که گر می پذیری درین صیدگاه کنی سربلندم در این جایگاه
2 یک امروز و فردا هم اینجا بیا تو مهمان مایی و ما کدخدا
3 دو روزه در این دشت با یکدگر بباشیم با شادی و نوش خور
4 مگر بیخ کین از جهان برکنیم ز دل دوستی در میان آوریم
1 شما را اگر دوستی در سر است می و جام اینجا مهیاتر است
2 بپذرفت پیران از آن پیلتن بیامد بر نامدار انجمن
3 به گردان توران سراسر بگفت بماندند گردان از آن در شگفت
4 زتورانیان بود هفتاد گرد فرامرزشان سوی آن خیمه برد
1 ز بالاش بر سرو بستم سخن خرد گفت کوتاه بینی مکن
2 لب لعل او درج یاقوت بود که از گوهران درج را قوت بود
3 زبان بسته طوطی ز گفتار او سهی سرو در بند رفتار او
4 دل شب شدادی ز گیسوی او مه نو خیالی ز ابروی او
1 ز رستم چه داری تو دل پر هراس مرا زو به مردی فزون تر شناس
2 کزینم ز لشکر ده و دو هزار همه پهلوانان خنجر گذار
3 از این جا روم تا به کابلستان بسوزم بر و بوم زابلستان
4 نه رستم بمانم نه دستان پیر ببارم در آن زهره باران تیر
1 ابا او سه گرد سرافراز بود که بودند با جوشن وترک و خود
2 چو آن شیر غران بدیدند تند بشد دستشان سست،شمشیر،کند
3 زشمشیر او هر سه لرزان چو بید بریدند از جان شیرین امید
4 به زنهار گفتند ما بنده ایم سرخوش در پایت افکنده ایم
1 سپهدار توران دلش تنگ شد زبانو سوی کینه و جنگ شد
2 برآراست لشکر پی جنگ کین چنین گفت پیران دانای چین
3 که ای نامور پرهنر شهریار یکی داستان گویمت یاد دار
4 که از خانه خویش روباه شاد برون شد یکی روز از بامداد
1 زبانو بگویم یکی داستان زگفتار بیدار دل داستان
2 که هرروز بودی به عیش وشکار نبودش به غیر از شکار هیچ کار
3 وزآن روی بشکفته چون گلستان بشد صیت حسنش به هندوستان
4 سه شاه گرانمایه با آفرین چو جیپور وجیپال و رای گزین