پس آنگاه از سرایندهٔ فرامرزنامه فرامرزنامه 12
1. پس آنگاه چون لخت و دولت به هم
برفتند با کوس و چتر و علم
...
1. پس آنگاه چون لخت و دولت به هم
برفتند با کوس و چتر و علم
...
1. که گر می پذیری درین صیدگاه
کنی سربلندم در این جایگاه
...
1. شما را اگر دوستی در سر است
می و جام اینجا مهیاتر است
...
1. ز بالاش بر سرو بستم سخن
خرد گفت کوتاه بینی مکن
...
1. ز رستم چه داری تو دل پر هراس
مرا زو به مردی فزون تر شناس
...
1. ابا او سه گرد سرافراز بود
که بودند با جوشن وترک و خود
...
1. سپهدار توران دلش تنگ شد
زبانو سوی کینه و جنگ شد
...
1. زبانو بگویم یکی داستان
زگفتار بیدار دل داستان
...
1. چونزدیک دستان رسید این پیام
فرخواند دستان به رستم تمام
...
1. چو خورشید بنمود زرین درفش
سفیده برآورد تیغ بنفش
...
1. به جیپور گردید بانو دوچار
درآمد به پیکار آن نامدار
...
1. کنون داستانی زایرانیان
شنو تا بگویم به روشن روان
...