36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی

صفت چهارم: ترک اعانت مسلمین و عدم اهتمام در امور ایشان است و منشأ این صفت، اگر عداوت یا حسد باشد، از رذایل قوه غضبیه خواهد بود و اگر باعث آن، کسالت، یا بخل، یا ضعف نفس باشد از نتایج قوه شهویه محسوب خواهد شد. ,

و بالجمله شکی نیست که این، از رذایل صفات، و از جمله مهلکات، و علامت ضعف ایمان و باعث حرمان از درجات جنان است و احادیث و اخبار در مذمت آن بسیار وارد شده. ,

و از حضرت امام محمد باق علیه السلام مروی است که «هر که مضایقه کند از اعانت برادر مسلم خود و برآوردن حاجت او، مبتلا می شود به اعانت کردن کسی که در اعانت او گناه باشد و هیچ مزدی از برای او نباشد» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «هر مردی از شیعیان ما که یکی از برادران او به نزد او آید و از او در حاجتی استعانت جوید و آن مرد با وجود قدرت، اعانت او را نکند خدا مبتلا سازد او را به اعانت کردن دشمنان ما، تا به واسطه آن، خدا در روز قیامت او را عذاب کند» و فرمود که «هر مومنی منع نماید از مومن دیگر چیزی را که به آن محتاج باشد، و آن شخص قادر بر رسانیدن آن به او باشد خدا در روز قیامت او را باز می دارد در حالتی که روی او سیاه و چشم او کبود و دستهای او به گردن بسته باشد پس خطاب می رسد که این است خیانتکاری که خیانت با خدا و پیغمبر نموده پس امر می شود که او را به جهنم افکنند» روزی آن سرور به جمعی که در خدمت او حاضر بودند فرمود: «چه شده است شما را که استخفاف به ما می کنید؟ مردی از اهل خراسان برخاست و عرض کرد: معاذالله که ما استخفاف به تو یا به چیزی از فرموده تو کنیم حضرت فرمود: تو یکی از آنهایی که به من استخفاف کردی عرض کرد معاذالله حضرت فرمود: آیا نشنیدی که فلان شخص در نزدیکی منزل جحفه وقتی که می آمدی می گفت: مرا به قدر یک میل سوار کن که والله خسته شده ام، و تو سر راست نکردی، پس استخفاف به او کردی و هر که استخفاف به مومنی کند به ما استخفاف کرده است و حرمت خدای را ضایع نموده است» و فرمود: «هر که به جهت حاجتی به نزد برادر خود رود و او قدرت بر روا کردن آن داشته باشد و روا نکند، خدا بر او مسلط می کند افعی را که انگشت ابهام او را در قبر بگزد، تا روز قیامت» و از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام منقول است که «هر که به نزد مردی از برادران خود رود و پناه بر او برد به جهت کاری، و او با وجود قدرت، او را پناه ندهد، به تحقیق که قطع ولایت خدا را کرده است» و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که اهتمام در درست کردن و اصلاح امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نیست، به شرط قدرت». ,

و مخفی نماند که ضد عقوق، «بر والدین» و احسان به ایشان است و آن از اشرف سعادات و افضل قربات است و در آیات بسیار و اخبار بی شمار، امر و ترغیب به آن شده. ,

حضرت آفریدگار می فرماید: «و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا» خلاصه معنی آنکه «در نزد ایشان تذلل و انکسار و فروتنی و خاکساری کن، و بگو: بار پروردگارا پدر و مادر مرا رحمت کن همچنان که در حالت طفولیت و خردی مرا پرویدند» و باز می فرماید: «و اعبدوا لله و لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا» یعنی «خدا را بندگی کنید و چیزی را شریک او مگردانید و نسبت به پدر و مادر، احسان و نیکویی کنید» و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «نیکوئی با پدر و مادر، افضل است از نماز و روزه و حج و عمره و جهاد در راه خدا» و مروی است که مردی به نزد آن سرور آمد عرض کرد: «یا رسول الله مرا وصیتی فرمای فرمود: شرک به خدا نیاور اگر چه تو را به آتش بسوزانند و عذاب کنند که باید دل تو به ایمان مطمئن باشد و پدر و مادر خود را اطاعت کن و نیکویی به ایشان کن، خواه زنده باشند و خواه مرده و اگر تو را امر کنند که دست از مال و اهل خود بردار، پس چنان کن» «و دیگری به نزد آن حضرت آمد، و از نیکویی با پدر و مادر سوال کرد فرمود که نیکویی کن با مادر خود، نیکویی کن با مادر خود، نیکویی کن با مادر خود و نیکویی کن با پدر خود، نیکویی کن با پدر خود، نیکویی کن با پدر خود و ابتدا مادر را ذکر کرد و بعد از آن پدر را فرمود» و جوانی به خدمت آن سرور آمد و عرض کرد که «من مردی جوان هستم، و دوست دارم که در راه خدا جهاد کنم، و مادری دارم که از آن اکراه دارد فرمود: برگرد به نزد مادر خود باش، به خدایی که مرا به حق برانگیخته است، که آرام گرفتن مادر تو به تو در یک شب، بهتر است از یک سال جهاد در راه خدا» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «افضل اعمال، نماز در وقت است و نیکویی با والدین و جهاد در راه خدا» مردی به آن حضرت عرض کرد که «پدر من بسیار پیر شده است، و ضعف بر او مستولی گشته، هرگاه اراده قضای حاجت داشته باشد، ما او را برداریم فرمود: بلی، اگر توانی چنان کن و به دست خود لقمه بدهان او بگذار، که فردا به کار تو خواهد آمد» و شخصی به آن حضرت عرض کرد که «پدر و مادری دارم که مخالف مذهب حقند حضرت فرمود: با ایشان نیکویی کن همچنان که با پدر و مادری که از دوستان ما باشند نیکویی می کنی» و شخصی به خدمت حضرت امام رضا علیه السلام عرض کرد که «من دعا به پدر و مادر خود کنم، هرگاه مذهب حق را نداشته باشند؟ فرمود: دعا کن به ایشان و تصدق از جانب ایشان کن و اگر زنده باشند با ایشان مدارا کن» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «سه چیز است که خداوند عالم جل شأنه از برای احدی رخصت در ترک آن قرار نداده: رد امانت به بر و فاجر و وفای به عهد از برای بر و فاجر و نیکویی با والدین، خواه بر باشند و خواه فاجر» و حضرت صادق علیه السلام فرمود که «چه باز می دارد مردی از شما را که نیکویی کند با والدین خود، خواه زنده باشند و خواه مرده که نماز از برای ایشان کند، و تصدق از برای ایشان نماید، و حج به جهت ایشان بجا آورد، و روزه از برای ایشان بگیرد، تا ثواب آنچه کرده است از برای ایشان باشد و مثل آن ثواب نیز از برای او باشد و به آن جهت خدای تعالی خیر بسیار از برای او زیاد کند» و اخبار در این خصوص از حد متجاوز، و بیان از ذکر آنها عاجز است. ,

پس هر مومنی را سزاوار آن است که نهایت اهتمام در اکرام والدین و تعظیم ایشان نماید، و احترام ایشان را بجا آورد و کوتاهی و تقصیر در خدمت ایشان نکند و با ایشان به نیکویی رفتار نماید و اگر به چیزی ضرورت داشته باشند، صبر نکند تا آنها طلب کنند، بلکه پیش از اظهار، به ایشان بدهد همچنان که در اخبار وارد شده است و اگر با او درشتی کنند، اف بر روی ایشان نگوید و اگر او را بزنند عبوس نکند بلکه بگوید خدا شما را بیامرزد و تند به ایشان نگاه نکند و صدا بالای صدای ایشان بلند نکند و دست خود را بالای دست ایشان نگذارد و پیش روی ایشان راه نرود و همه اینها در حدیث «صحیح»، از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است بلکه «مهما امکن» در نزد ایشان ننشیند، و هر چه در ذلت و خاکساری و تواضع و فروتنی برای ایشان مبالغه کند، اجر او بیشتر و فایده دنیویه و اخرویه او زیادتر است. ,

و بالجمله، فرمانبرداری ایشان، و طلب خشنودی ایشان واجب است، مگر در امر به فعل حرام یا ترک واجب عینی، که خلافی میان علما نیست، که اطاعت والدین در آنها واجب نیست و در واجبات کفائیه خلاف است و مذهب جمعی از علما آن است که فعل آنها بدون رضای والدین جایز نیست و بعضی دیگر مستحب می دانند اذن والدین را در آن. ,

صفت دهم: مذمت فاش کردن راز مردم و فضیلت رازداری است و این اعم است از اظهار عیوب مردم، زیرا «راز» می تواند شد از عیوب باشد و می تواند شد نباشد لیکن حد افشای آن موجب ایذاء و اهانت به حق دوستان یا غیرایشان است و این عمل در شرع، مذموم، و صاحب آن در نزد عقل، معاتب و ملوم است. ,

از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «نقلی که میان دو نفر گذشت امانت است میان شما» و وارد است که «از جمله خبائث آن است که سر برادر خود را فاش کنی» عبدالله بن سنان به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام عرض کرد که «رسیده است که عورت مومن بر مومن حرام است فرمود: بلی عرض کرد که مراد، عورتین او است؟ فرمود: نه چنین است، بلکه فاش کردن سر اوست» و ضد این عمل، که نگهداری راز، و کتمان اسرار باشد از افعال محموده و نتیجه قوت نفس، و شهامت آن است. ,

3 به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بداد جام می و گفت راز پوشیدن

حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و محرم راز خداوند اکبر می فرماید: «خوشا به حال بنده ای که گمنام باشد، خدا او را شناسد و معروف مردم نباشد، چنین اشخاص، چراغ راه هدایت، و سرچشمه علم و حکمتند هر فتنه ظلمانی به واسطه ایشان روشن می شود نه فاش کننده اسرارند، و نه بردارنده پرده از کار، و نه در صدد جفا و آزار از ریا دور، و از خودنمائی مهجورند» و از حضرت امیرالمومنین علیه السلام مروی است که «مبادا از آن اشخاص باشید که پرده در، و فاش کننده رازها هستند، به درستی که خوبان شما کسانی هستند که چون کسی به ایشان نگاه کند به یاد خدا افتد و بدان شما کسانی هستند که سخن چینی می نمایند و جدائی میان دوستان می افکنند، و در صدد تفتیش عیوب مردم هستند» و مخفی نماند که رازداری بر دو نوع است: یکی راز دیگران را نگاهداشتن، و آن، آن است که مذکور شد و دیگری، اسرار خود را پوشیدن و آشکار نکردن و این نیز از جمله لوازم، و فاش کردن آنها از ضعف نفس و سستی عقل است، زیرا اسرار آدمی از دو حال بیرون نیست: یا کاشف از دولت و سعادت و نیک فرجامی است، یا مخبر از نکبت و شقاوت و ناکامی و برهر دو تقدیر، کتمان اولی است چون اگر از قبیل اول است، اظهار آن موجب زیادتی عدوات دشمنان، و حسد ابنای زمان، و توقع ارباب طمع و دون همتان می شود و اگر از مقوله دوم است، بروز آن باعث شماتت دشمنان، و اندوه دوستان، و خفت در نظر ظاهربینان می گردد و بسا باشد که بر افشای اسرار، مفاسد بسیار مترتب گردد و از این جهت منع شده است که کسی از خود راز با دوستان در میان نهد، زیرا: هر دوستی را نیز دوستی است، و هرگاه نتوانی راز خود را نگاهداری، چگونه دیگری راز تو را نگاه می دارد. ,

و کلام در آن، یا در حقیقت و معنی آن است یا گناه و مفاسد آن، یا معالجه و کفاره آن، یا آنچه استثناء شده و تجویز آن شده است از افراط آن، یا در بیان ضد آن است. ,

پس در این جا چند فصل است. ,

فصل اول: بدان که حقیقت غیبت آن است که چیزی نسبت بغیری که شیعه باشد ذکر کنی که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضی نباشد. ,

خواه آن نقص، در بدن او باشد مثل اینکه بگویی: فلانی کور، یا کر، یا گنگ، یا نیم مرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد، یا احول، یا «قطور و امثال اینها است. ,

و اما معالجه عملی حب جاه، آن است که گمنامی و گوشه نشینی را اختیار کنی و از مواضعی که در آنجا مشهور هستی، و أهالی آن در صدد احترام تو هستند مسافرت و هجرت کنی و به مواضعی که در آنجا گمنام باشی مسکن نمایی و مجرد گوشه نشینی در خانه خود در آن شهری که مشهوری فایده نمی بخشد، بلکه غالب آن است که قبول عامه و حصول جاه از آن بیشتر حاصل شود پس بسا کسان که در شهر خود در خانه نشسته و در بر روی خود بسته و از مردم کناره کرده و به این سبب میل دلها به ایشان بیشتر و آن بیچاره این عمل را وسیله تحصیل جاه قرار داده و چنین می داند که ترک دنیا کرده هیهات، هیهات، فریب شیطان را خورده نظر به قلب خود افکند که اگر اعتقاد مردم از او زایل شود و در مقام مذمت و بدگویی برآیند چگونه دل او متألم می گردد و نفس او مضطرب می شود و در صدد چاره جویی او برمی آید، بداند که: حب جاه او را بر گوشه نشینی واداشته. ,

و عمده در علاج این صفت، قطع طمع کردن است از مردم و این حاصل نمی شود مگر به قناعت، زیرا هر که قناعت را پیشه خود کرد از مردم مستغنی می شود و چون از ایشان مستغنی شد دل او از ایشان فارغ می گردد و رد و قبول مردم در نظر او یکسان می نماید بلکه هر که از اهل معرفت باشد و او را طمعی به کسی نباشد مردم در نظر او چون چهارپایان می نمایند. ,

و از جمله معالجات عملیه حب جاه آنکه از چیزی که باعث زیادتی حب جاه و حرمت تو باشد احتراز کنی و أموری را که موجب سقوط وقع تو باشد مرتکب گردی، مادامی که منجر به خلاف شرعی نشود و بسیار در أخبار و آثاری که در مذمت جاه رسیده تتبع نمایی و فواید ضد آن را که گمنامی و خمول است به نظر درآوری. ,

بدان که اموال بر سه قسم است: حلال واضح و حرام واضح و مال مشتبه و از برای هر یک از اینها درجات بسیار است، زیرا که مال حرام اگر چه همه آن خبیث است و لیکن بعضی از بعضی خبیث تر است چنانکه حرمت مالی که کسی به معامله فاسده بگیرد با وجود تراضی از یکدیگر، مثل حرمت مال یتیمی که به قهر و عدوان گرفته شود، نیست. ,

و همچنین مال حلال، اگر چه همه آن خوب است و پاک، و لیکن بعضی از بعضی پاکتر است و همه مال مشتبه، مکروه است، ولیکن کراهت بعضی از بعضی دیگر شدیدتر است پس همچنان که طبیت می گوید: حلوا گرم است، و لیکن بعضی در درجه اول گرم است، و بعضی در درجه دوم، و بعضی سوم، و بعضی چهارم همچنین است درجات حلال در صفا و پاکی. ,

و درجات شبهه در کراهت، و اموال حرام، از سه قسم بیرون نیست: ,

اول آنکه ذات آن حرام است، مثل سگ و خوک و خاک و امثال اینها. ,

و به اجماع علما، از جمله محرمات عظیمه، و گناهان شدیده است و موجب عذاب آخرت و بلاهای دنیاست و از اخبار مستفاد می شود و به تجربه ثابت است که قطع رحم موجب فقر و پریشانی و کوتاهی عمر می گردد و به این سبب که هر خانواده که در آن نفاق و شقاق میان ایشان حاصل شد، و خویشان با یکدیگر بنای نزاع و ناخوشی گذاردند، همگی به فقر و فاقه مبتلا، و در اندک وقتی سلسله ایشان از هم می پاشد، و زندگی ایشان به سر می آید. ,

و در مذمت قطع رحم همین قدر بس است که قاطع رحم را خداوند عالم در قرآن مجید لعن فرموده و می فرماید: «و الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه و یقطعون ما أمر الله به أن یوصل و یفسدون فی الأرض أولئک لهم اللعنه و لهم سوء الدار» یعنی «کسانی که عهد خدا را می شکنند، بعد از پیوند کردن آن، و قطع می کنند آن چیزی را که خدا امر به وصل آن کرده که رحم باشد و در زمین فاسد می کنند، ایشان اند که از برای آنهاست لعنت و بدی عاقبت» و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «دشمن ترین اعمال به سوی خدا شرک به خداست، و بعد از آن قطع رحم» و فرمود که «قطع مکن رحم خود را اگر چه او تو را قطع کند و فرمود که «خدا فرمود که من خداوند رحمن هستم و این رحم است اسم آن را از اسم خود مشتق کرده ام، هر که صله آن را به جا آورد، من هم صله او را به جا آورم و هر که آن را قطع کند من هم او را قطع می کنم» و حضرت امیر المومنین علیه السلام در خطبه ای فرمودند که «پناه می برم به خدا از گناهانی که تعجیل می کنند، تا برطرف کردن صاحب خود عبدالله بن کواء عرض کرد که یا امیرالمومنین آیا گناهی هست که در فنای آدمی تعجیل کند؟ فرمود: بلی، قطع رحم به درستی که اهل خانواده ای با هم اجتماع می کنند و دوستی می نمایند، و مواسات و نیکوئی می کنند با یکدیگر، در حالی که ایشان اهل فسق و فجورند، ولی به جهت دوستی و نیکوئی با هم، خدا روزی ایشان را وسیع می نماید و اهل یک خانواده از هم دوری می کنند، و قطع رحم می نمایند، ایشان را محروم می سازد و حال اینکه از اهل تقوی و پرهیزکاری هستند» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «در کتاب امیرالمومنین نوشته شده بود که سه خصلت است که صاحب آنها نمی میرد، تا وبال آنها را نبیند: سرکشی، و قطع رحم، و قسم دروغ و ثواب هیچ طاعتی، زودتر از صله رحم به صاحب آن نمی رسد به درستی که طایفه ای از اهل معصیت هستند که با هم نیکوئی می کنند، اموال ایشان زیاد می شود و به درستی که قسم دروغ، و قطع رحم، خانه های آباد را ویران می کند، و از اهلش خالی می کند» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند که «بپرهیزید از «حالقه»، که آ«مردها را می میراند شخصی عرض کرد که «حالقه» چیست؟ فرمود: قطع رحم» و حضرت امیر مومنان علیه السلام به بعضی از گماشتگان خود در یکی از ولایات نوشتند که «امر کن خویشان را که به دیدن هم روند، و لیکن همسایگی با هم نکنند» زیرا که همسایگی، باعث بغض و حسد و قطع رحم می گردد و این امری است مشاهد، همچنان که در اکثر اهل روزگار می بینیم که چون خویشان از هم دور هستند، دوستی ایشان با یکدیگر بیشتر، و شوق ایشان بهم افزون تر است آری مثل است مشهور که دوری و دوستی. ,

و آن عبارت است از توقع داشتن در اموال مردم و آن نیز یکی از فروع محبت دنیاست و از جمله رذایل مهلکه و صفات خبیثه است و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «زنهار که گرد طمع نگردی که آن فقر حاضری است» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که «از هر که خواهی استغنا کن تا مثل و نظیر آن باشی و به هر که می خواهی احسان کن تا بزرگ و امیر او باشی و از هر که می خواهی طمع کن تا بنده و اسیر او باشی» و بندگی و خادمی طامع، امری است ظاهر و روشن همچنان که مشاهده می شود که صاحبان همت و مناعت طبع، نه کوچکی سلطان را می کند و نه تملق امیر و وزیر را می گوید اما صاحبان طمع، در رکاب ارباب جاه و دولت می دوند و در برابر اهل دنیا دست بر سینه می نهند و اگر به خدمتی سرافراز گردیدند روز و شب نمی آسایند تا آن را به انجام رسانند، که شاید از فضول اموال آنها چیزی بربایند و این به غیر از خادمی و بندگی چیست؟ شخصی دو کودک را در راهی دید که هر یک نانی داشتند و یکی از آنها قدری عسل بر روی نان داشت، آن دیگری از وی عسل خواست گفت سگ من شو تا تو را عسل دهم گفت شدم صاحب عسل رشته ای به دهان او داد تا به دندان گرفت و از عقب او می دوید و صدای سگ می کرد و اگر آن کودک به نان خود ساختی سگ او نگردیدی. ,

از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «بد بنده ای است بنده ای که او را طمعی است، که وی را به هر خانه می کشد و بد بنده ای است بنده ای که خواهشی دارد، که او ذلیل می گرداند» و اخبار و آثار وارده در مذمت طمع بی حد و بی نهایت است و همین قدر در مذمت آن کافی است که هر طامعی ذلیل و خوار، و در نظر مردم خفیف و بی اعتبار است به طمع لقمه ای نان، بر در این و آن می رود و به جهت اخذ درهم و دینار، به خانه آن و این می رود گاهی خود را بنده کسی می خواند که از پس مانده او خورد و زمانی خود را برده خسی می نماید که از متاع او چیزی برد در تملق بی سر و پائی هزار دروغ بر هم می بافد، تا جامه ای به جهت او بافته گردد و در خوش آمد آدم پستی صد هزار رطب و یابس برهم می پیچد، تا تر و خشکی به دست او آید سجده کافر را می کند تا کلاهی بر سر نهد و کمر خدمت فاسقی را بر میان می زند تا کمری بر میان بندد زهی ذلت و حقارت چنین شخصی و مثال کسانی که به جهت اخذ مالی طمع را پیشه خود کرده و به هر نوعی ممکن باشد چیزی به دست آورده مثال آن زن روستائی است که پیراهنی پوشیده بود و لباسی دیگر نداشت نامحرمی پیدا شد، دامن پیراهن را برچیده، روی خود را به آن پوشید و ندانست که اگر روی پوشیده شد چه جائی پیدا شد ,

طامع بیچاره، مالی را به چنگ می آورد و اما خود را خوار و خفیف می کند و صاحب مناعت نفس و بزرگی ذات، همت خود را از آن بالاتر می بیند که به جهت فضول مال دنیا بر در خانه ای رود و نان و پیاز خود را از الوان طعام دیگران بهتر می داند و به طمع جامه تازه، آبروی خود را کهنه نمی سازد. ,

4 چه خوب است تشریف میرختن از آن به کهن جامه خویشتن

بدان که آنکه غیبت را می شنود نیز حکم غیبت کننده را دارد، همچنان که در احادیث وارد شده است و همچنان که غیبت کنندگان، افساد دارند، غیبت شنوندگان نیز چنین اند، زیرا: آن کسی که در حضور او غیبت مسلمانی می شود یا به آن خوشحال نمی شود و بدش هم نمی آید و به این جهت منع نمی کند یا خوشحال می شود ولی از راه ریا و تزهد تصدیق نمی کند بلکه گاه است منع می کند اما قلبا طالب آن است که منع او را نشنوند و بسا باشد حیله ها برانگیزد که آن غیبت قطع نشود، مثل اینکه اظهار تعجب کند یا بگوید که من چنین نمی دانستم و او را نوع دیگر شناخته بودم، که آن غیبت کننده بیشتر میل در غیبت کند و به این سخنها او را به غیبت وا می دارد و اینها همه در گناه و حکم با غیبت کننده شریکند. ,

خلاصه آنکه گناه شنونده غیبت، مثل غیبت کننده است، مگر اینکه در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند یا از مجلس برخیزد و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد در دل غضبناک گردد و اگر به زبان گوید: ساکت شو، اما در دل، مایل و طالب باشد، این از اهل نفاق است پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند والا مستوجب نکال می گردند. ,

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که مومنی را در نزد او ذلیل کنند و او بتواند یاری او را بکند و نکند خدا در روز قیامت او را ذلیل می سازد» و فرمود: «هر که رد کند از غیبت، برادر خود را و آبروی او را محافظت کند، حق است بر خدا که در روز قیامت آبروی او را نگاهدارد» و فرمود که «هیچ مردی نیست که بدی برادر مسلم او در نزد او مذکور شود و او بتواند او را جانب داری و حمایت کند اگر چه به یک کلمه باشد و نکند مگر این که خدای تعالی او را در دنیا و آخرت ذلیل می کند و هر که بدی برادر مسلمش را در نزد او ذکر کنند و او یاری او کند خدا یاری او کند در دنیا و آخرت» و فرمود: «هر که حمایت کند آبروی مسلمانی را، خدا در روز قیامت ملکی را می فرستد که او را حمایت کند». ,

و فرمود: «هر که منت گذارد بر برادر خود در خصوص غیبتی از او که در مجلسی بشود و آن را رد کند، خدای تعالی هزار در از شر را در دنیا و آخرت از او دور می کند و اگر بتواند و رد غیبت او را نکند گناه او هفتاد مقابل آن کسی است که غیبت کرده است». ,

بدان که مداخل از حلال، از پنج قسم بیرون نیست: ,

اول: چیزی که از مباحات باشد، و از مالکی گرفته نشود مثل: معدنیاتی که بلا مالک باشد و احیای اراضی موات، و صید حیوانات، و هیمه کشی و خارکنی از صحرای موات، و آب کشیدن از رودخانه و شطوط و اینها همه حلال است، اگر دیگری آن را تصرف نکرده باشد، از کسانی که مال او شرعا محفوظ است و تفصیل احکام شرعیه آنها در کتاب احیاء موات از کتب فقهیه است. ,

دوم: آنچه به قهر و غلبه از کسی که مال او حلال است، گرفته شود مثل غنیمت کفار حربی و اموال ایشان و آن نیز از برای مسلمین حلال است، به شروطی که در کتاب جزیه از فقه مذکور است. ,

سوم: آنچه به حکم شرع، یا رضای مالک، از زنده یا مرده، بدون عوض به دیگری منتقل شود مثل صدقات و بخشش و میراث و این قسم، حلال است هرگاه آن کسی که تحصیل اینها را کرده بود از مداخل حلال بدست آورده باشد و سایر شروطی را که در کتاب هبه و مواریث و وصایا و صدقات از فقه مضبوط است جامع باشد. ,

آثار ملا احمد نراقی

36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی