36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی

و مخفی نماند که کسی که در راه خدا انفاق مال می کند باید بداند که از برای آن آدابی چند است: ,

یکی آنکه چون به دل او بگذرد که مالی در راه خدا بدهد و این قصد را بکند بداند که شیطان از آن غافل شده و ملک به دل او نظر افکنده است و فرصت را غنیمت شمارد و به زودی قصد خود را به جا آورد، که در تأخیر، آفات بسیار و عوایق زمان بی شمار است. ,

و دوم آنکه چون به احتیاج کسی مطلع شد یا گمان برد، پیش از اظهار کردن به او انفاق کند و آبروی او را محافظت کند و نگذارد که مضطر به سئوال شود، زیرا که بعد از سئوال، آنچه می دهد قیمت آبروئی است که ریخته است، و احسان تام نیست. ,

«حضرت امیرالمومنین علیه السلام از برای شخصی که امید به حضرت داشت چیزی فرستاد، و آن مرد هرگز از کسی چیزی نمی طلبید، نه از آن حضرت و نه از غیر او شخصی عرض کرد که این مرد هرگز چیزی از تو سئوال نکرده است و از آنچه فرستادی کمتر هم کفایت او را می کرد حضرت فرمود که خدا مثل تو را در میان مومنین بسیار نکند، من عطا می کنم و تو بخل می ورزی؟ هر گاه من کسی را که امید به من دارد عطا نکنم مگر بعد از سئوال او، پس به او نداده ام مگر قیمت آنچه را از او گرفته ام، زیرا که او در معرض این در آورده ام که آبروئی را که در پیش خدای من بر خاک می مالد بریزم». ,

اما نوع اول: یعنی دزدان، بعضی از ایشان که اجتماعی دارند که با یکدیگر متفق می شوند و بر سر راههای مسلمانان رفته قطاع الطریق هستند و بعضی دیگر متوسل می شوند به سلاطین و وزراء و حکام و صدور، و ملازمت اعاظم را وسیله ظلم و تعدی بر رعایا می سازند و از مال ایشان می خورند و جمعی دیگر که از مال مردم به این انواع بهره ندارند، تدبیرات می کنند، مثل نقب کندن و کمند انداختن و کیسه بریدن و داخل خانه ها شدن و امثال اینها. ,

اما نوع دوم: یعنی گدایان نیز چند صنفند: بعضی خود را کور، یا مفلوج، یا مریض می نمایند یا آنکه طفلی را بر سر راهها به طریق میت می خوابانند و بعضی گریه و زاری را شعار خود می کنند و طایفه ای اصرار و ابرام را پیشنهاد خود می سازند و جمعی به کارهای عجیبه و سخنان غریبه، بازار گدائی خود را رونق می دهند چنانچه بعضی به مسخرگی و سخنان خنده آمیز گفتن و طایفه ای به تقلید مردم و برخی به خوش آمدگوئی و تملق و چرب زبانی و گروهی به شعبده بازی مدارا می کنند و جمعی دیگر به قصه خوانی و قلندری و طایفه ای به خواندن شعرهای لطیفه یا کلام مسجع به صوت حسن و غنا، از طعمه مردم منتفع می شوند و از این قبیل اند خوانندگان و مغنیان و بعضی دیگر ریا و شید و تسبیح بزرگ دانه و جامه پشمینه و ذکر را وسیله گذران خود می سازند و بعضی درس خواندن و در مدرسه نشستن، یا تعزیه خوانی یا پیشنمازی را مایه گدائی خود قرار می دهند و صنفی دیگر خود را طبیب یا جراح یا کحال نامیده، پاره ای حشیشها و گیاههای بی فایده را بر دور خود می چینند، و بعضی از معجونها می سازند، و زنان و بی عقلان را به آن فریب می دهند و قسمی دیگر خود را در معرض رمالی و منجمی و فال گیری و دعا نویسی و تعبیر خواب کردن در آورده اند و نوعی دیگر که زبان سخن گوئی دارند خود را در معرض واعظی در می آورند و طامات و طرهات برهم می بافند و غیر اینها از اصناف گدایان که هر یک طوری را وسیله خوردن مال مردم ساخته و تمام زندگانی خود را صرف نوعی از حرف گدائی نموده اند و از مبدأ و معاد، و مقصود آفرینش و ایجاد غافل اند. ,

ضد این صفت، اهتمام داشتن در قضاء حوائج مسلمین، و سعی در اعانت و برآوردن مهمات ایشان است و این، از صفات شریفه، و ثواب به جا آوردن آن بی حد و نهایت است. ,

2 طریقت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست

3 ره نیک مردان آزاده گیر چو استاده ای دست افتاده گیر

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرموده که «هر که یک حاجت برادر خود را برآورد، چنان است که در همه عمر خود خدا را خدمت کرده است» و فرمود: «هر که راه رود به جهت حاجت برادر خود در یک ساعت از شب یا روز، خواه آن را برآورد یا نه، بهتر است از برای او از اعتکاف دو ماه» و از حضرت امام محمد باق علیه السلام مروی است که «هر که برود در پی آوردن حاجت برادر مسلم خود، خدای تعالی هفتاد و پنج هزار ملک را امر می فرماید که او را سایه بیندازند و هیچ قدمی برنمی دارد مگر این که خدا از برای او حسنه می نویسد و سیئه را محو می کند و درجه او را بلند می گرداند و چون از حاجت او فارغ شد ثواب حج و عمره از برای او ثبت می کند» و فرمود: «هر که برادر او حاجتی به نزد او بیاورد و او نتواند روا کند و دل او مشغول شود به اینکه اگر می توانست روا کند روا می کرد خدای تعالی به این جهت او را داخل بهشت می کند» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هر که برآورد حاجتی از برادر مومن خود را، خدای تعالی در روز قیامت صد هزار حاجت او را برمی آورد، که یکی از آنها داخل کردن اوست به بهشت و یکی دیگر آن است که خویشان و برادران و آشنایان او را داخل بهشت می کند، اگر دشمن اهل بیت نباشند». ,

بدان که اگر چه حب جاه و شهرت از مهلکات عظیمه است و لیکن نه چنین است که جمیع اقسام بدین مثابه باشند و تفصیل این اجمال آنکه: چون دنیا مزرعه آخرت است و همچنان که از مال و منال دنیوی تحصیل توشه آخرت می توان نمود، همچنین فی الجمله جاهی نیز معین تحصیل کمالات اخرویه می توان شد، زیرا آدمی را در تعمیر خانه آخرت همچنان که فی الجمله مأکول و ملبوس و مسکن احتیاج است، همچنین ناچار است او را از خادمی که خدمت او کند و رفیقی که اعانت او نماید و صاحب تسلطی که دفع ظلم اشرار از او کند. ,

پس اگر دوست داشته باشد که در نزد خادم و رفیق، یا سلطان و حاکم، بلکه سایر مردمان، قدر و منزلتی داشته باشد تا معین و یار او باشند و در زندگانی و تحصیل سعادت جاودانی و از مفاسد جاه، چون کبر و عجب و ظلم و تفاخر و نحو اینها اجتناب کند، محبت این قدر از جاه، موجب هلاکت نمی گردد، بلکه شرعا محمود و از جمله اسباب آخرت است و دوستی چنین شخصی این قدر از جاه را، نظیر آن است که کسی دوست داشته باشد که در خانه او بیت الخلائی باشد تا قضای حاجت او شود و اگر احتیاج به آن نداشته باشد از بودن آن در خانه متنفر باشد. ,

و اگر کسی محبت جاه و شهرت داشته باشد نه به جهت تحصیل آخرت و لیکن مقصود از جاه، توسل به لذات دنیویه و تمتع از شهوات نفسانیه نباشد به امری خلاف شرع متوسل نگردد، بلکه فی ذاته جاه و برتری و اشتهار و سروری را دوست داشته باشد و طالب قدر و منزلت خود در دلهای مردمان باشد، چنین شخصی اگر چه صاحب صفت مرجوعی است و لیکن مادامی که حب جاه، او را بر معصیتی واندارد فاسق وعاصی نخواهد بود. ,

و همچنین هرگاه کسی طلب قدر و منزلت در دلها کند به نشر صفتی ازصفات کمالیه خود که به آن متصف باشد، یا به پوشیدن عیبی از عیوب خود که به آن مبتلا شده باشد، یا انکار معصیتی که از او سرزده باشد جایز است بلکه پرده خود را دریدن و قبایح اعمال خود را فاش کردن، شرعا محرم و مذموم، و کسی که مرتکب آن گردد در نزد عقل، معاقب و ملوم است. ,

و آن عبارت است از بیان کردن گفتار مردم یا کردار ایشان یا اوصاف ایشان یا خلقت ایشان، به قول یا فعل یا به ایماء و اشاره یا به کنایه، بر وجهی که سبب خنده دیگران گردد. ,

و باعث این صفت خبیثه، یا عداوت است، یا تکبر و حقیر شمردن آن شخصی که استهزاء به او می شود و بسا باشد که باعث بر آن، مجرد قصد خندیدن و به نشاط آوردن بعضی از اهل دنیا باشد، از راه طمع در کثافات دنیویه ایشان و اخذ پاره ای از فضول اموال حرام آنها و چه شک و شبهه در اینکه این عمل، شیوه اراذل و اوباش، و صفت پست ترین افراد انسان است و صاحب این عمل را از دین و ایمان خبری، و از انسانیت و مردی اثری نیست قلاده جوانمردی و آزادگی را از گردن خود برداشته و دیده مردمیت و آدمیت را به خاک بی شرمی انباشته نفس رذل خبیث خود را به این راضی نموده که کلمات دروغی چند برهم بندد که به واسطه آن نامردی دیگر بخندد و طبع پست او به این تن درداده که با صورت و دست خود اعمال چند به جا آورد که به جهت آن دونی چند به نشاط آیند پرده حیا و مروت خود را در برابر مردمان می درد و عیوب مسلمانان و نقص ایشان را تقلید می کند و افعال نیکان و اخیار را مضحکه اشقیاء و اشرار می نماید. ,

و هیچ شبهه ای نیست که چنین اشخاص، به مراحل بسیار از سرمنزل انسانیت دور، و نام آدمیت از ایشان مهجور، و در دیده ارباب عقل و دانش بی وقع و خوار، و در نظر عقلا پست و بی اعتبار، و در روز قیامت گرفتار انواع عذاب و مستوجب اصناف عقاب خواهند بود سبحان الله شیطان لعین را چه قدر تسلط بر انسان مسکین است که او را بر این می دارد که تن به امثال این اعمال دردهند، و آن ملعون بر ریش او بخندد و اگر نه ابلیس پرده بر دیده بصیرت او کشیده، چگونه کسی که از پشت آدم أبوالبشر که مسجود ملائکه ملکوت بود به وجود آمده باشد خود را به چنین صفتی راضی می سازد و دل او از غصه خون نمی گردد. ,

4 این جگرها خون نشد از سختی است غفلت و مشغولی و بدبختی است

و مخفی نماند که آنچه ذکر شد شرایط و آداب آن کسی بود که امر به معروف و نهی از منکر می نماید و اما کسی را که باید امر و نهی کرد شرط او در غالب آن است که عاقل و بالغ باشد بلی: در بعضی از منکرات این شرط نیست، چون اگر کسی طفل یا دیوانه را ببیند که شراب می خورد بر او واجب است که شراب را بریزد و او را منع کند. ,

و همچنین اگر دیوانه ای را ببیند که با دیوانه لواط یا زنا می کند، یا با حیوانی جمع شده باید او را منع کند. ,

صفات متعلق به سه قوه عاقله، غضبیه و شهویه. ,

صفاتی که متعلق است به سه قوه عاقله، غضبیه و شهویه یا به دو قوه از این سه قوه از رذایل و فضایل و آن صفات بسیار است. ,

و حقیقت «جاه»، تسخیر قلوب مردم و مالک شدن دلهای ایشان است همچنان که مالداری، تسخیر اعیان و درهم و دینار و ضیاع و عقار و غلام و کنیز و امثال آنها است و در وقتی که دلها مسخر کسی می گردند که اعتقاد صفت کمالی در حق آن کس نماید، خواه آن صفت کمال واقعی باشد چون علم و عبادت و تقوی و زهد و شجاعت و سخاوت و امثال اینها یا اینکه به اعتقاد مردم و خیال ایشان آن را کمال تصور نموده باشند چون: سلطنت و ولایت و منصب و ریاست پو غنا و مال و حسن و جمال و امثال اینها. ,

پس هر شخصی که مردم او را متصف به صفتی دانند که به گمان ایشان از صفت کمال باشد به قدر آنچه آن صفت در دل ایشان قدر و عظمت داشته باشد دلهای ایشان مسخر او می شود و به آن قدر اطاعت و متابعت او می کنند، زیرا مردم پیوسته تابع گمان و اعتقاد خود هستند، پس به این سبب، چنانچه صاحب مال، مالک غلام و کنیز می شود، صاحب جاه نیز مالک مردم آزاد می شود، چون با تسخیر دلهای ایشان، همه به منزله بندگان، مطیع فرمان آدمی می باشند بلکه اطاعت آزادگان تمام تر و بهتر است، زیرا که اطاعت بندگان به قهر و غلبه، و اطاعت آزادگان به تسلیم و رضا است و از این جهت است که محبت جاه، بالاتر و بیشتر است از محبت مال علاوه بر این، از برای جاه، فوایدی دیگر هست که از برای مال نیست چون به سبب جاه، شخصی عظیم گردد، و آوازه کمالات او منتشر شود، و مدح و ثنای او بر زبانها افتد، غالبا قدر مال در نظر او حقیر می گردد و مال را فدای جاه می کند، مگر مردی که بسیار لئیم الطبع و خسیس النفس باشد. ,

صفت هفتم:خیانت و غدر است در مال یا عرض کسی، یا حرمت و آبروی او. ,

و از جمله افراد این صفت خبیثه است، مال مردم را پنهانی خوردن، و حبس مال مردم بدون عذر شرعی، و کم فروشی، و غش، و تدلیس، و غیر اینها و این صفت، از صفات مهلکه، و اخلاق خبیثه است و در خصوص حرمت و مذمت هر یک از افراد آن، اخبار بسیار وارد شده است. ,

و ضد این صفت، امانت و راستکاری است و آن، از جمله شرایف صفات، و فضایل ملکات، و باعث عزت و رستگاری در نزد خالق و خلق است. ,

4 راستی کن که راستان رستند در جهان راستان قوی دستند

صفت نهم: تکلم به «مالا یعنی» و فضول یعنی سخنان بی فایده گفتن، و تکلم کردن به چیزی که نه در کار دنیا آید و نه در کار آخرت و اگر چه این حرام نباشد ولی بسیار مذمو است، زیرا که باعث تضییع اوقات می شود و آدمی را از ذکر خدا و فکر در صنایع او باز می دارد و بسا باشد که از یک «لا اله الا الله» یا «سبحان الله» گفتن قصری از برای آدمی بنا می کنند یا از فکری، دری از درهای الهیه بر خانه دل گشوده می شود پس چه زیانکاری از این بالاتر که آدمی تواند گنجی را تحصیل کند، آن را گذاشته و عوض آن کلوخی بردارد، که از آن هیچ منتفع نتوان شد. ,

پس هر که ذکر خدا و فکر در عجایب قدرت او را ترک کند و مشغول نقل بی فایده شود، گو گناه نکرده باشد و لیکن سود بسیاری از دست او دررفته است. ,

آری: سرمایه بنده، اوقات اوست و چون آن را به مصرف بی فایده برساند، و از آن، چیزی به جهت روز درماندگی ذخیره نکند، سرمایه خود را ضایع کرده است. ,

4 کاشکی قیمت انفاس بدانستندی تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند

آثار ملا احمد نراقی

36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی