36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی

و مخفی نماند که ضد این صفت، که اکرام و تعظیم و احترام داشتن بندگان خدا بوده باشد از شرایف اعمال، و فضایل افعال است. ,

و در حدیث قدسی وارد شده است که «حق سبحانه فرمود که باید ایمن شود از غضب من هر که اکرام کند بنده مومن مرا» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هیچ بنده ای از امت من نیست که ملاطفت کند با برادر مومن خود، به نوعی از ملاطفت، مگر اینکه خدا از خدمه بهشت خدمتکار از برای او قرار می فرماید» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «هر که خواری از روی برادر مومن خود بردارد خدای تعالی، ده حسنه برای او می نویسد و هر که بر روی برادر مومن خود تبسم کند خدای تعالی از برای او حسنه ثابت کند» و فرمود: «هر که برادر مومن خود را مرحبا گوید، خدای تعالی تا روز قیامت مرحبا از برای او می نویسد» و فرمود: «هر که نزد برادر مسلم خود آید و او را اکرام کند، خدای تعالی را اکرام کرده است» روزی آن حضرت به اسحق بن عمار فرمود که «ای اسحق به دوستان من هر قدر توانی احسان کن، که هیچ مومن احسان به مومنی نکرد و اعانت او ننمود مگر اینکه صورت ابلیس را خراشید و دل او را مجروح ساخت» و از جمله اموری که آدمی را به اکرام و تعظیم مردم وا می دارد، آن است که به تجربه ثابت شده است که هر که به هر نظری مردم را می بیند مردم نیز به آن نظر به او نگاه می کنند و او را می بینند آری: هر کس هر چه می کارد می درود. ,

3 همینت پسندست اگر بشنوی که گر خارکاری سمن ندروی

و بدان که اکرام و اعزاز جمیع طبقات مردم، به قدری که سزاوار ایشان است از جمله اعمال محموده است و سزاوار آن است که انسان بعضی از اصناف مردم را به زیادتی تعظیم و اکرام، اختصاص دهد، و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوی است زیرا که در اخبار بسیار تأکید شدید در اکرام و تعظیم این دو طبقه جلیله وارد شده. ,

ضد تکلم به مالا یعنی، و فضول کلام، خاموشی است، یا تکلم کردن به سخنانی که به آنها احتیاج است، و فایده ای بر آنها مترتب می شود و فواید خاموشی، و فضیلت آن، بعد از این در محل خود مذکور خواهد شد. ,

و اخبار بسیار در خصوص مدح ترک سخنان بی فایده و فضول، وارد شده است. ,

همچنان که از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «علامت نیکوئی اسلام مرد، آن است که چیز بی فایده را ترک کند» و نیز از آن حضرت منقول است که «خوشا بحال کسی که زیادتی زبانش را نگاه دارد و زیادتی مالش را به مصرف برساند» و ببین که مردم کار را چگونه بر عکس کرده اند زیادتی مال را نگاه می دارند، و زبان را رها می کنند. ,

روزی آن حضرت فرمود: «اول کسی که از این در داخل می شود مردی است از اهل بهشت چون آن مرد داخل شد از او پرسیدند که ما را خبر ده به بهترین عملهای خود، که امید به آن داری گفت: من مردی هستم کم عمل، و محکم ترین چیزی که به آن امیدوار به خدا هستم سلامتی نفس، و ترک چیزهای بی فایده است» به أبی ذر قدس سره فرمود که «می خواهی تو را یاد دهم عملی که بر بدن سبک باشد، و در ترازوی اعمال، سنگین؟ عرض کرد: بلی یا رسول الله فرمود: خاموشی و حسن خلق و ترک امر بی فایده» شخصی از لقمان پرسید که «دانائی و حکمت تو چه چیز است؟ گفت: سوال نمی کنم از چیزی که کفایت کرده شده ام از آن و بر خود نمی بندم چیز بی فایده را» و آنچه در فضیلت ترک فضول کلام و سخن بی فایده وارد شده است در اخبار ائمه اطهار و حکماء اکابر اهل دین، از حد تحریر و تقریر متجاوز است و همین قدر که مذکور شد از برای اهل بصیرت کافی است، ان شاء الله. ,

و مخفی نماند که بالاترین مراتب سخاوت، ایثار است، که عبارت است از بخشش وجود، با وجود احتیاج و ضرورت خود و این، مرتبه ای است رفیع، و محلی است عظیم هر کسی را این رتبه حاصل نه، و هر شخصی به این مرتبه واصل نیست خلاق عالم در مدح این طایفه می فرماید: «و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه» یعنی «بودند که اختیار می کردند که «هر مردی که خواهش به چیزی داشته باشد، پس خود را از آن نگاه دارد و دیگری را بر خود اختیار کند، آمرزیده می شود» و این شیوه مرضیه، صفت جلیله، شعار منبع جود و احسان، و برگزیده انس و جان، پیغمبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله و سلم و بعد از آن طریقه پیشرو اهل ایمان و امیر مومنان و اولاد طاهرین او علیه السلام بوده. ,

بعضی از زنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت که «آن سرور هرگز سه روز پی در پی چیز سیر نخوردی تا از دنیا رفت و هرگاه می خواست می توانست سیر بخورد و لیکن آنچه داشت به مردم می داد و گرسنگان را بر خود مقدم می داشت» مروی است که «موسی بن عمران علیه السلام عرض کرد که پروردگارا بعضی از درجات محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امت او را به من بنمای خطاب رسید که ای موسی ترا طاقت دیدن آنها نیست، و لیکن به تو می نمایم یکی از منازل جلیله پیغمبر آخرالزمان را که به واسطه آن او را بر تو و بر جمیع مخلوقات خود تفضیل داده ام پس پرده آسمان ها از پیش دیده موسی علیه السلام برداشته شد، نگاه کرد دید: منزله ای که نزدیک بود که از پرو انوار آن، و قرب آن به حریم خاص الهی، موسی علیه السلام قالب تهی کند عرض کرد: پروردگارا به چه چیز به این کرامت رسیدی؟ فرمود: به صفتی که مخصوص او گردانیدم، که ایثار و اختیار کردن فقرا در ضرورتی بر خود و عیال خود است ای موسی! از امت او احدی به نزد من نمی آید که وقتی از اوقات دیگری را بر خود در ضرورتی اختیار کرده باشد، مگر اینکه شرم می کنم حساب او را برسم و او را در هر جای از بهشت که خواهد جای می دهم» و حکایات ایثار حیدر کرار در السنه و افواه مشهور، و در تواریخ و کتب مسطور است و ایثار آن بزرگوار به جائی رسید که در «لیله المبیت»، حیات پیغمبر را بر حیات خود اختیار کرد، و در خوابگاه خاتم الانبیاء خوابید و به این سبب خداوند عالم بر ملائکه مباهات نمود و آیه «من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله» نازل شد و بعد از آن بزرگوار، ائمه اطهار علیه السلام و خواص شیعیان ایشان در این طریقه مرضیه به ایشان اقتدا نموده «مهما امکن» سعی در مراعات این فضیلت می کرده اند. ,

بدان که باعث حسد، یکی از هفت چیز می شود: ,

اول: خباثت نفس و بخل ذاتی به بندگان خدا، بدون سابقه عداوتی یا منشأ حسدی، بلکه به محض خبث نفس و رذالت طبع، زوال نعمت غیر را خواهد و به گرفتاری بندگان خدا به محنت و بلا شاد و فرحناک گردد و از راحت و رسیدن ایشان به مطالب خود، و وسعت معاش ایشان متألم و محزون شود، اگر چه نسبت به وی هیچ ضرری متصور نباشد. ,

و چنین شخصی هرگاه اضطراب احوال مردم، و تنگی معیشت و ادبار و افلاس ایشان را بشنود شگفتگی در طبع او حاصل می شود و مسرور و خوشوقت می گردد و بلکه گاهی بی اختیار می خندد و شماتت آغاز می کند، اگر چه سابقا فیما بین او و ایشان عداوتی، بلکه رابطه آشنائی نبوده باشد و این کار، تفاوتی در حق او حاصل نمی کند از رسیدن به جاه و مال و غیر اینها. ,

و هرگاه خوبی احوال یکی از بندگان خدا را بشنود و انتظام امر او را بفهمد، بر او گران می آید و طبع او افسرده می گردد، اگر چه هیچ نقصی به او نرسد. ,

ضد صفت طمع، «استغنا» و بی نیازی از مردم است و این از جمله فضائلی است که باعث قرب به پروردگار جهان می شود، زیرا که هر که قطع طمع از غیر خدا نمود خدا او را دوست دارد و غنای حقیقی عبارت از آن است. ,

همچنان که سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «غنا، این نیست که کسی مال بسیار داشته باشد، بلکه غنا عبارت است از بی نیازی نفس» و این خود ظاهر است، زیرا که اگر سوال و احتیاج بد است، بد خواهد بود، خواه چیزی داشته باشد یا نه بلکه در صورت چیزی داشتن، قبیح تر و بدتر است اعرابئی موعظه ای از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم خواست،آن سرور فرمود که «هر وقت نماز می گزاری مثل کسی نماز بگزار که دنیا را وداع می کند، زیرا که چه می دانی که تا نماز دیگر خواهی بود و چون سخن گوئی سخنی گوی که نباید عذر آن را بخواهی و مأیوس باشد از آنچه در دست مردمان است» و حضرت سید الساجدین علیه السلام فرمود که «همه خوبیها را دیدم که جمع است در قطع طمع از مردم» و هر که در چیزی امید به مردم نداشته باشد و امر خود واگذارد خدا همه امور او را برمی آورد. ,

از حضرت صادق علیه السلام مروی است که شرف و بزرگی مومن به برخاستن در شبهاست و عزت او به استغنا و بی نیازی از مردم است» و فرمود که «سه چیز فخر مومن و زینت اوست در دنیا و آخرت نماز شب در سحرها و مأیوس بودن از آنچه در دست مردم است و ولایت و دوستی از برای امامی که از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است» و نیز فرمود که «اگر یکی از شما بخواهد که آنچه از خدا بطلبد به او عطا کند، پس ناامید شود از همه مردم و امید به غیر خدا نداشته باشد و چون خدا دل او را چنین یافت هیچ چیز از خدا نمی خواهد مگر اینکه به او می دهد» و طریق معالجه طمع و خلاصی از آن، و کسب صفت استغنا نزدیک به آن است که در حرص گذشت. ,

بدان که حسد، یا آدمی را بر آن می دارد که اظهار آن را کند در حق محسود، و افعال و اقوال ناپسند اظهار سازد و زبان به غیبت و بدگوئی او گشاید و تکبر و برتری بر او نماید، به نحوی که حسد او ظاهر شود یا خود را از اظهار آن نگاه دارد و از آثار و افعالی که دلالت کند بر حسد اجتناب نماید، اما در باطن زوال نعمت او را طالب، و به مصیبت و الم او راغب است و از این جهت هم مطلقا بر خود خشمناک نیست. ,

و شکی نیست که این هر دو قسم، حرام و مذموم، و صاحب آن در شرع و عقل معاتب و ملوم است و نفس شخص، در هر دو صورت بیمار، و به ظلمت و کدورت گرفتار است. ,

بلی در قسم اول، علاوه بر ابتلای او به مرض حسد، معاصی دیگر نیز از او صادر می گردد، که مادامی که حلیت از محسود حاصل نکند از مظلمه و وبال آنها مستخلص نمی شود. ,

و اما در قسم دوم، از این نوع مظلمه خالی است و علاوه بر اینکه آثار حسد از او به ظهور نمی رسد، بر خود نیز خشمناک باشد و اتصاف خود را به این صفت مکروه داشته باشد و اگر گاهی اثر حسد از او بر سبیل سهو، بی اختیار ظاهر شود، در مقام عتاب خود برآید در این صورت، مطلقا بر او گناهی نخواهد بود و غضب او بر خود، مقابله با حسدی که در باطن او هست خواهد نمود و نورانیت این، مکافات ظلمت آن را خواهد کرد. ,

و اما عطاهای مستحبه آن نیز چند نوع است: اول: صدقات مستحبه است و ثواب آن بسیار، و فواید آن بی شمار است. ,

از جناب مستطاب نبوی صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که «به درستی که خدائی که جز او خدائی نیست، دفع می کند به صدقه، مرض و مصیبت و سوختن و غرق شدن و خانه برسر فرود آمدن و دیوانگی را و آن یگانه آفاق به همین سیاق هفتاد نوع از شر را شمردند که خدای تعالی به برکت صدقه، آنها را دفع می کند» و از آن حضرت مروی است که «هر کسی در روز قیامت در سایه صدقه خود خواهد بود تا مردم از حساب فارغ شوند» و فرمود که «زمین قیامت آتش است، مگر سایه مومن، که صدقه او وی را سایه می افکند» و نیز از آن جناب مروی است که «هرگاه سائلی در شب به صورت مردی سوال کند، او را رد مکنید» و این تخصیص، به جهت آن است که احتمال می رود که ملکی به صورت مردی در شب سوال می کند به جهت امتحان. ,

مروی است که «به موسی علیه السلام وحی شد که ای موسی: سائل را اکرام کن به دادن چیز کمی، یا سخن نیکی به درستی که به نزد و می آید کسی که نه انس است و نه جن، بلکه از جمله ملائکه است، که امتحان می کند تو را در نعمتی که من به تو داده ام، و سوال می کند تو را، پس ببین که چگونه رفتار خواهی نمود» و از این جهت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ترغیب فرمودند بر «رد نکردن سائل، اگر چه بر اسبی سوار باشد» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «نیکوئی و صدقه، برطرف می سازد فقر را و می افزاید در عمر و دفع می کند از صاحب خود هفتاد قسم مردن بد را» و از حضرت اما جعفر صادق علیه السلام مروی است که «دوا کنید بیماران خود را به صدقه و دفع نمائید بلا را به دعا و طلب روزی کنید به صدقه به درستی که صدقه از میان زنخ هفتصد شیطان بیرون می آید یعنی چون کسی قصد تصدق کند هفتصد شیطان او را وسوسه می کنند و هیچ چیز بر شیطان گران تر از آن نیست که صدقه به مومنی داده شود و این صدقه ابتدا به دست خدا می رسد پیش از آنکه به دست فقیر برسد» و نیز از آن جناب مروی است که «مستحب است از برای بیمار، که با دست خود چیزی را به سائل بدهد و آن سائل را امر کند که برای او دعا کند» هر که در وقت صباح صدقه بدهد خدا نحوست آن روز را از او دفع کند و در حدیثی دیگر از آن سرور مروی است که «هر که در اول روز، تصدق کند خدا هر شری را که در آن روز از آسمان فرود می آید از او دفع می نماید و هر که در اول شب، تصدق کند خدا هر شری را که در آن شب از آسمان نازل می شود از او برمی دارد» «و آن حضرت چون نماز عشا را به جای می آوردند و پاسی از شب می گذشت انبانی که در آن گوشت و نان و پول بود به دوش می گرفتند و به در خانه فقرای اهل مدینه می بردند، و به ایشان تقسیم می نمودند و کسی آن حضرت را نمی شناخت تا آن حضرت از دنیا رفت فقرا چون دیدند آن تقسیم موقوف شد، یافتند که آن حضرت علیه السلام بوده» از آن حضرت پرسیدند که «سائل از ما سوال می کند و او را نمی شناسیم حضرت فرمود: عطا کن به هر که در دل تو اثر می کند و رحم کن به دل تو می آید» شخصی از آن حضرت سوال کرد که «شخصی به دیگری چیزی می دهد که به فقرا دهد حضرت فرمود که ثواب واسطه، مثل ثواب دهنده است و از ثواب دهنده چیزی کم نمی شود و اگر هفتاد دست بگردد همه ثواب دارند و از ثواب صاحبش چیزی کم نمی شود» و اخبار بسیار در ثواب تصدق آب وارد شده است و در حدیث است که «اول چیزی را که در آخرت ثواب می دهند تصدق آب است» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «خدا دوست دارد خنک کردن جگر تشنه را و هر که سیراب کند جگر تشنه را از آب، از چارپا و غیر آن، خدای تعالی او را در سایه عرش خود نگاه می دارد در روزی که هیچ سایه ای نباشد مگر سایه او» و از حضرت امام جعفر صادق علیه مروی است که «هر که آب دهد کسی را در جائی که آب باشد، مثل کسی است که بنده آزاد کند و هر که آب دهد کسی را در موضعی که آب یافت نشود، مثل کسی است که نفسی را زنده کند و کسی که یک تن را زنده کند مثل آن است که همه خلق را زنده کرده باشد» بدان که از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند که «چه صدقه ای افضل است؟ فرمود اینکه تو صدقه دهی در وقتی که بدن تو صحیح باشد و امید زندگانی داشته باشی و از احتیاج بترسی، و نگذاری تا وقتی که جان به گلوی تو برسد بگوئی فلان را این قدر بدهید و فلان را آن قدر» و مخفی نماند که خلافی نیست که صدقات مستحبه را پنهانی دادن افضل، و ثواب آن اکمل است بلی خلاف کرده اند در اینکه آیا از برای فقیر، بهتر آن است که خفیه بگیرد و در نزد مردم اظهار نکند؟ یا افضل آن است که آشکارا کند و در علانیه بگیرد؟ بعضی گفته اند: پنهان افضل است و طایفه ای رفته اند بر اینکه آشکار اولی است و حق آن است که هیچ کدام از این دو قول علی الاطلاق صحیح نیست، بلکه با قصد و نیت مختلف می شود پس طالب سعادت باید ملتفت احوال خود باشد و ملاحظه احوال خود را بکند، هر کدام به قصد قربت نزدیکتر، و از ریا و تلبیس و سایر آفات دورتر باشد آن را اختیار کند مثلا اگر طبع او مایل به اخفای آن باشد و غرض او بیم افتادن از چشم مردم باشد، یا تشویش اینکه دیگر کسی چیزی به او ندهد چون مطلع شود که گرفته است یا امثال اینها آشکارا کند و اگر غرض او رغبت کردن اغنیاء باشد به چیزی دادن به او، و دل او میل به اظهار آن داشته باشد، اظهار نکند، و به روی خود نیاورد و همچنین اگر بفهمد که آنکه داده است می خواهد که او اظهار نکند، و به روی خود نیاورد و همچنین اگر بفهمد که آنکه داده است می خواهد که او اظهار کند و شکرگزاری او را کند و مدح او را نماید، مطلقا اظهار نکند، و به روی خود نیاورد، تا اعانت آن شخص دهنده را بر صفت بدی که دارد نکرده باشد. ,

و بالجمله باید مراتب دل خود باشد و امثال این دقایق و نکته ها را ملاحظه کند، زیرا که اعمال جوارح و اعضا، و ملاحظه نکردن این نکته ها باعث خنده شیطان و شماتت آن می شود و علم به این دقایق، علمی است که رسیده است که یادگرفتن یک مسئله آن بهتر است از عبادت یک سال، زیرا که به این علم عبادت همه عمر زنده می شود و به جهل به آن، عبادت تمام عمر می رود. ,

و اما کذب در کردار و اعمال آن است که در ظاهر اعمالی از او سرزند که دلالت کند بر خوبی در باطن او، و باطن او از آن بی خبر بوده باشد، یعنی باطن او موافق ظاهر نباشد و صدق در آن، این است که باطن و ظاهر یکسان و مطابق بود یا باطن از ظاهر بهتر و آراسته تر باشد و این مرتبه از صدق، اشرف و افضل از صدق در گفتار است. ,

و از این جهت مکرر سید بشر این مرتبه را از حضرت آفریدگار مسئلت می نمود و در اخبار وارد است که «چون پنهان و آشکار بنده مومن یکسان بوده باشد خداوند عالم به او بر ملائکه مباهات می کند و می فرماید: بنده حق من این است». ,

بعضی از اکابر فرموده است که «کیست مرا نشان دهد به شخصی که چشم او در تاریکی شبها گریان است و لب او روزها در محافل، خندان باشد». ,

4 «اذا السر و الاعلان فی المومن استوی فقد عز فی الدارین و استوجب الثناء»

بدان که ضد حب جاه و شهرت محبت گمنامی و بی اعتباری خود در نظر مردم است و آن شعبه ای است از زهد و از جمله صفات حسنه مومنین و خصال پسندیده مقربین است. ,

از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که فرمودند: «به درستی که خدا دوست دارد پرهیزکاران گمنام پوشیده و پنهان را، که چون غایب شوند کسی جستجوی ایشان نکند و هرگاه حاضر شوند کسی ایشان را نشناسد دلهایشان چراغهای هدایت، که باعث نجات دیگران از ظلمت می شود» و فرمودند: «بسا صاحب دو جامه کهنه که کسی اعتنایی به او نمی کند که اگر خدا را قسم دهد قسم او را رد نمی کند و چون گوید: خدایا مرا بهشت عطا کن به او عطا می فرماید، و لیکن از دنیا هیچ چیز به او ندهد» و نیز از آن سرور مروی است که : «اهل بهشت کسانی هستند ژولیده مو و غبار آلوده، که بجز دو جامه کهنه ندارند و کسی اعتنا به ایشان نمی کند اگر در خانه امرا إذن دخول طلبند اذن نمی یابند و چون از برای خود زنی خطبه کنند، کسی قبول نکند و خطبه ایشان را اجابت ننماید و چون سخن گویند به سخن ایشان گوش ندارند. ,

خواهشهای ایشان در سینه هایشان مانده و حاجتنهایشان برنیامده اگر نور ایشان را در میان اهل قیامت قسمت کنی همه را فرو گیرد». ,

4 تهی دست مردان پرحوصله بیابان نوردان بی قافله

صفت پنجم: کوتاهی و مسامحه کردن در امر به معروف و نهی از منکر پیچیده شود، و اساس آن برچیده شود، آیات نبوت از میان مردم برطرف، و احکام دین و ملت ضایع و تلف می گردد و جهل و نادانی عالم را فرو می گیرد و ضلالت و گمراهی ظاهر می شود و آثار شریعت رب العالمین فراموش،و چراغ آیین سید المرسلین خاموش، فتنه و فساد شایع، و ولایت و اهل آنها نابود و ضایع می گردند و از این جهت است که می بینی و می شنوی که در هر روزگاری که قوی النفس دینداری که حکم او نافذ و جاری بود، از علمای صاحب دیانت، یا امرای صاحب سعادت از پی این کار دامن همت بر میان زد، و در راه دین و آئین از ملامت و سرزنش مردمان أندیشه نکرد، همه مردمان به طاعات و مبرات راغب، و تحصیل علم و عمل را طالب شدند و برکات از آسمان بر ایشان نازل، و خیر دنیا و آخرت ایشان را حاصل شد و در هر زمانی که عالم عاملی، یا سلطان عادلی همت بر این امر خطیر نگماشت، و این کار عظیم را سهل انگاشت، امر مردم فاسد، و بازار علم و عمل کاسته گشته مردم به لهو و لعب مشغول، و به هوا و هوس گرفتار، و خودسر شدند و یاد خدا و فکر روز جزا را فراموش، و از باده معاصی و ملاهی مست و مدهوش گشتند. ,

و به این سبب در آیات و اخبار، مذمت بسیار بر ترک امر به معروف و نهی از منکر، دو مخلوقند از خلقهای الهی، پس هر که یاری کند آنها را خدا او را عزیز کند و هر که ذلیل کند آنها را خدا او را ذلیل کند» و نیز از کلمات آن حضرت است که «هر که ترک کند انکار منکر را به دل و دست و زبان، او مرده ای است در میان زندگان» و فرمود که «رسول خدا ما را امر کرد که ملاقات کنیم با اهل معاصی با روهای درهم کشیده» و از حضرت امام محمد باقر علیه السلام مروی است که «خداوند عالم به شعیب نبی وحی فرستاد که من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد، چهل هزار نفر بدان، و شصت هزار نفر از نیکان عرض کرد که پروردگارا نیکان را چرا؟ خطاب رسید: به جهت آنکه «مماشات و سهل انگاری با اهل معصیت کردند و به غضب من غضبناک نگشتند» و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «پاکیزه نشد طایفه ای که از اقویای ایشان حق ضعفای ایشان گرفته نشد» و از آن حضرت مروی است که «خدای تعالی دو ملک را فرستاد به شهری که آن را با اهلش سرنگون سازند، چون به آنجا رسیدند، مردی را دیدند که خدا را می خواند و تضرع می کند و زاری می نماید یکی از آن دو ملک گفت: این مرد را نمی بینی؟ گفت: چرا و لیکن آنچه خدا فرموده به جا می آوریم آن یک گفت: من کاری نمی کنم تا پروردگار رجوع کنم و از او سوال کنم پس مراجعت کرد و عرض کرد: پروردگارا چون به این شهر رسیدیم فلان بنده تو را دیدیم که تو را می خواند و تضرع می کرد خدای تعالی فرمود: امری که کردم به جا آوردید، به درستی که آن مرد کسی است که هرگز در غیظ به جهت امر من متغیر نشده، یعنی در معاصی به غضب نیامده» و روزی آن حضرت به طایفه ای از اصحاب خود فرمودند که «بر من لازم است که بی گناهان شما را به گناهکاران مواخذه نمایم و چگونه لازم نباشد و حال اینکه از مردی از شما عمل قبیحی به شما می رسد و انکار بر او نمی کنید و از او دوری نمی نمائید و اذیت نمی رسانید او را تا آن را ترک کند» و فرمود که «البته بار خواهم کرد گناهان نادانان شما را بر علما و دانایان شما. ,

چه چیز باز می دارد شما را که چون از مردی از شما معصیتی به شما برسد به نزد او بیائید و او را سرزنش کنید و پند و نصیحت کنید؟ شخصی عرض کرد که قبول نمی کنند فرمود: از ایشان دوری کنید و از نشستن با ایشان اجتناب نمائید» و اخبار بسیار در منع از حاضر شدن در مجالس معصیت، وارد شده، در صورتی که نهی از آن، و دفع آن مقدور و ممکن نباشد. ,

و رسیده است که «اگر کسی در مجلس معصیت حاضر شود لعنت بر او نازل می شود» بنابراین، جایز نیست داخل شدن در خانه های ظلمه و فساق، در هنگامی که مشغول ظلمی یا فسقی باشند و همچنین جایز نیست حاضر شدن در مجامعی که در آنها معصیتی واقع می شود و آدمی قدرت بر دفع آن ندارد، زیرا که ملاحظه معاصی، بدون ضرورت جایز نیست و عذر اینکه من قدرت بر دفع آن ندارم مسموع نی و به این سبب بود که جمعی از پیشینیان، عزلت اختیار کرده و از مردم کناره گرفته و به این مضمون عمل می نمودند. ,

آثار ملا احمد نراقی

36 اثر از باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب چهارم در معراج السعادة ملا احمد نراقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی