1 نیست را بنمود هست و محتشم هست را بنمود بر شکل عدم
2 بحر را پوشید و کف کرد آشکار باد را پوشید و بنمودت غبار
3 چون منارهٔ خاک پیچان در هوا خاک از خود چون برآید بر علا
4 خاک را بینی به بالا ای علیل باد را نی جز به تعریف دلیل
1 پس پیمبر گفت بهر این طریق باوفاتر از عمل نبود رفیق
2 گر بود نیکو ابد یارت شود ور بود بد در لحد مارت شود
3 این عمل وین کسب در راه سداد کی توان کرد ای پدر بیاوستاد
4 دونترین کسبی که در عالم رود هیچ بیارشاد استادی بود
1 یک سپد پر نان ترا بر فرق سر تو همی خواهی لب نان در به در
2 در سر خود پیچ هل خیرهسری رو در دل زن چرا بر هر دری
3 تا بزانویی میان آبِ جو غافل از خود زین و آن تو آبجو
4 پیش آب و پس هم آب با مدد چشمها را پیش سد و خلف سد
1 هوش را توزیع کردی بر جهات مینیرزد ترهای آن ترهات
2 آب هش را میکشد هر بیخ خار آب هوشت چون رسد سوی ثمار
3 هین بزن آن شاخ بد را خو کنش آب ده این شاخ خوش را نو کنش
4 هر دو سبزند این زمان آخر نگر کین شود باطل از آن روید ثمر
1 گر زلیخا بست درها هر طرف یافت یوسف هم ز جنبش منصرف
2 باز شد قفل و در و شد ره پدید چون توکل کرد یوسف برجهید
3 گر چه رخنه نیست عالم را پدید خیره یوسفوار میباید دوید
4 تا گشاید قفل و در پیدا شود سوی بیجایی شما را جا شود
1 آن یکی میگفت من پیغامبرم از همه پیغامبران فاضلترم
2 گردنش بستند و بردندش به شاه کین همی گوید رسولم از اله
3 خلق بر وی جمع چون مور و ملخ که چه مکرست و چه تزویر و چه فخ
4 گر رسول آنست که آید از عدم ما همه پیغامبریم و محتشم
1 بلک از چفسیدگی در خان و مان تلخشان آید شنیدن این بیان
2 خرقهای بر ریش خر چفسید سخت چونک خواهی بر کنی زو لخت لخت
3 جفته اندازد یقین آن خر ز درد حبذا آن کس کزو پرهیز کرد
4 خاصه پنجه ریش و هر جا خرقهای بر سرش چفسیده در نم غرقهای
1 وافیان را چون ببینی کرده سود تو چو شیطانی شوی آنجا حسود
2 هرکرا باشد مزاج و طبع سست او نخواهد هیچ کس را تندرست
3 گر نخواهی رشک ابلیسی بیا از در دعوی به درگاه وفا
4 چون وفاات نیست باری دم مزن که سخن دعویست اغلب ما و من
1 ای دهندهٔ قوت و تمکین و ثبات خلق را زین بیثباتی ده نجات
2 اندر آن کاری که ثابت بودنیست قایمی ده نفس را که منثنیست
3 صبرشان بخش و کفهٔ میزان گران وا رهانشان از فن صورتگران
4 وز حسودی بازشان خر ای کریم تا نباشند از حسد دیو رجیم