لیک از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 45
1. لیک گر باشد طبیبش نور حق
نیست از پیری و تب نقصان و دق
...
1. لیک گر باشد طبیبش نور حق
نیست از پیری و تب نقصان و دق
...
1. نیست را بنمود هست و محتشم
هست را بنمود بر شکل عدم
...
1. پس پیمبر گفت بهر این طریق
باوفاتر از عمل نبود رفیق
...
1. یک سپد پر نان ترا بر فرق سر
تو همی خواهی لب نان در به در
...
1. هوش را توزیع کردی بر جهات
مینیرزد ترهای آن ترهات
...
1. گر زلیخا بست درها هر طرف
یافت یوسف هم ز جنبش منصرف
...
1. آن یکی میگفت من پیغامبرم
از همه پیغامبران فاضلترم
...
1. بلک از چفسیدگی در خان و مان
تلخشان آید شنیدن این بیان
...
1. وافیان را چون ببینی کرده سود
تو چو شیطانی شوی آنجا حسود
...
1. ای دهندهٔ قوت و تمکین و ثبات
خلق را زین بیثباتی ده نجات
...