و از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 22
1. و آن شغال رنگرنگ آمد نهفت
بر بناگوش ملامتگر بکفت
1. و آن شغال رنگرنگ آمد نهفت
بر بناگوش ملامتگر بکفت
1. همچو فرعونی مرصع کرده ریش
برتر از عیسی پریده از خریش
1. گفت یزدان مر نبی را در مساق
یک نشانی سهلتر ز اهل نفاق
1. پیش ازین زان گفته بودیم اندکی
خود چه گوییم از هزارانش یکی
1. جهد فرعونی چو بی توفیق بود
هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
1. ای اسیران سوی میدانگه روید
کز شهانشه دیدن و جودست امید
1. همچنان کاینجا مغول حیلهدان
گفت میجویم کسی از مصریان
1. شه شبانگه باز آمد شادمان
کامشبان حملست و دورند از زنان
1. شب برفت و او بر آن درگاه خفت
نیمشب آمد پی دیدنش جفت
1. وا مگردان هیچ ازینها دم مزن
تا نیاید بر من و تو صد حزن