خواجه از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 15
1. خواجه در کار آمد و تجهیز ساخت
مرغ عزمش سوی ده اشتاب تاخت
1. خواجه در کار آمد و تجهیز ساخت
مرغ عزمش سوی ده اشتاب تاخت
1. خواجه و بچگان جهازی ساختند
بر ستوران جانب ده تاختند
1. همچو مجنون کو سگی را مینواخت
بوسهاش میداد و پیشش میگداخت
1. بعد ماهی چون رسیدند آن طرف
بینوا ایشان ستوران بی علف
1. آن شغالی رفت اندر خم رنگ
اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
1. پوست دنبه یافت شخصی مستهان
هر صباحی چرب کردی سبلتان
1. بلعم باعور و ابلیس لعین
ز امتحان آخرین گشته مهین
1. و آن شغال رنگرنگ آمد نهفت
بر بناگوش ملامتگر بکفت