قوم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 194
1. قوم گفتندش مکن جلدی برو
تا نگردد جامه و جانت گرو
1. قوم گفتندش مکن جلدی برو
تا نگردد جامه و جانت گرو
1. همچو شیطان در سپه شد صد یکم
خواند افسون که اننی جار لکم
1. گفت پیغامبر که ان فی البیان
سحرا و حق گفت آن خوش پهلوان
1. گفت ای یاران از آن دیوان نیم
که ز لا حولی ضعیف آید پیم
1. بنگر اندر نخودی در دیگ چون
میجهد بالا چو شد ز آتش زبون
1. سگ شکاری نیست او را طوق نیست
خام و ناجوشیده جز بیذوق نیست
1. آن ستی گوید ورا که پیش ازین
من چو تو بودم ز اجزای زمین
1. آن غریب شهر سربالا طلب
گفت میخسپم درین مسجد بشب
1. پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد
دود و گندی آمد از اهل حسد
1. حرف قرآن را بدان که ظاهریست
زیر ظاهر باطنی بس قاهریست
1. آنک گویند اولیا در که بوند
تا ز چشم مردمان پنهان شوند