که از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 139
1. که لئیمان در جفا صافی شوند
چون وفا بینند خود جافی شوند
1. که لئیمان در جفا صافی شوند
چون وفا بینند خود جافی شوند
1. آنچنانک حق ز گوشت و استخوان
از شهان باب صغیری ساخت هان
1. صوفیی بر میخ روزی سفره دید
چرخ میزد جامهها را میدرید
1. آنچ یعقوب از رخ یوسف بدید
خاص او بد آن به اخوان کی رسید
1. میرشد محتاج گرمابه سحر
بانگ زد سنقر هلا بردار سر
1. انبیا گفتند با خاطر که چند
میدهیم این را و آن را وعظ و پند
1. داعی هر پیشه اومیدست و بوک
گرچه گردنشان ز کوشش شد چو دوک
1. قوم دیگر سخت پنهان میروند
شهرهٔ خلقان ظاهر کی شوند
1. از انس فرزند مالک آمدست
که به مهمانی او شخصی شدست
1. اندر آن وادی گروهی از عرب
خشک شد از قحط بارانشان قرب
1. ای غلام اکنون تو پر بین مشک خود
تا نگویی درشکایت نیک و بد