دل از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 16
1. دل بدو دادند ترسایان تمام
خود چه باشد قوت تقلید عام
1. دل بدو دادند ترسایان تمام
خود چه باشد قوت تقلید عام
1. گفت لیلی را خلیفه کان توی
کز تو مجنون شد پریشان و غوی
1. آن وزیرک از حسد بودش نژاد
تا به باطل گوش و بینی باد داد
1. هر که صاحب ذوق بود از گفت او
لذتی میدید و تلخی جفت او
1. در میان شاه و او پیغامها
شاه را پنهان بدو آرامها
1. قوم عیسی را بد اندر دار و گیر
حاکمانشان ده امیر و دو امیر
1. ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی
1. او ز یک رنگی عیسی بو نداشت
وز مزاج خم عیسی خو نداشت
1. همچو شه نادان و غافل بد وزیر
پنجه میزد با قدیم ناگزیر
1. مکر دیگر آن وزیر از خود ببست
وعظ را بگذاشت و در خلوت نشست