هر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 985
1. هر که بهر تو انتظار کند
بخت و اقبال را شکار کند
1. هر که بهر تو انتظار کند
بخت و اقبال را شکار کند
1. عشق را جان بیقرار بود
یاد جان پیش عشق عار بود
1. هر که را ذوق دین پدید آید
شهد دنیاش کی لذیذ آید
1. بوی دلدار ما نمیآید
طوطی این جا شکر نمیخاید
1. صبر با عشق بس نمیآید
عقل فریادرس نمیآید
1. من بسازم ولیک کی شاید
زاغ با طوطیان شکر خاید
1. عشق جانان مرا ز جان ببرید
جان به عشق اندرون ز خود برهید
1. خسروانی که فتنهای چینید
فتنه برخاست هیچ ننشینید
1. زان ازلی نور که پروردهاند
در تو زیادت نظری کردهاند
1. دوست همان به که بلاکش بود
عود همان به که در آتش بود
1. دیدن روی تو هم از بامداد
درد مرا بین که چه آرام داد
1. گفت کسی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد