شاد از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 88
1. شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا
1. شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا
1. یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
من خمره افیونم زنهار سرم مگشا
1. ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا
هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا
1. در آب فکن ساقی بط زاده آبی را
بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را
1. زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا
زهی قدر و زهی بدر تبارک و تعالی
1. میندیش میندیش که اندیشه گریها
چو نفطند بسوزند ز هر بیخ تریها
1. زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
1. زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
1. لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
تا از لب دلدار شود مست و شکرخا
1. رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را
خود فاش بگو یوسف زرین کمری را
1. ای از نظرت مست شده اسم و مسما
ای یوسف جان گشته ز لبهای شکرخا