360 اثر از غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی

1 معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

2 ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا

3 یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

4 هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی نک سرده مهمان شد تا باد چنین بادا

1 ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا

2 سودی همگی سودی بر جمله برافزودی تا بود چنین بودی تا روز مشین از پا

3 صد شهر خبر رفته کای مردم آشفته بیدار شد آن خفته تا روز مشین از پا

4 بیدار شد آن فتنه کو چون بزند طعنه در کوه کند رخنه تا روز مشین از پا

1 چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها زیرا که منم بی‌من با شاه جهان تنها

2 ای مشعله آورده دل را به سحر برده جان را برسان در دل دل را مستان تنها

3 از خشم و حسد جان را بیگانه مکن با دل آن را مگذار این جا وین را بمخوان تنها

4 شاهانه پیامی کن یک دعوت عامی کن تا کی بود ای سلطان این با تو و آن تنها

1 از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا

2 چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش تا جامه نیالایی از خون جگر جانا

3 ای ماه برآ آخر بر کوری مه رویان ابری سیه اندرکش در روی قمر جانا

4 زان روز که زادی تو ای لب شکر از مادر آوه که چه کاسد شد بازار شکر جانا

1 ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا پیوسته چنین بادا چون شیر و شکر با ما

2 ای چرخ تو را بنده وی خلق ز تو زنده احسنت زهی خوابی شاباش زهی زیبا

3 دریای جمال تو چون موج زند ناگه پرگنج شود پستی فردوس شود بالا

4 هر سوی که روی آری در پیش تو گل روید هر جا که روی آیی فرشت همه زر بادا

1 جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را ای سرو روان بنما آن قامت بالا را

2 خرم کن و روشن کن این مفرش خاکی را خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را

3 رهبر کن جان‌ها را پرزر کن کان‌ها را در جوش و خروش آور از زلزله دریا را

4 خورشید پناه آرد در سایه اقبالت آری چه توان کردن آن سایه عنقا را

1 شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا

2 ای صورت هر شادی اندر دل ما یادی ای صورت عشق کل اندر دل ما یاد آ

3 بیرون پر از این طفلی ما را برهان ای جان از منت هر دادو وز غصه هر دادا

4 ما چنگ زدیم از غم در یار و رخان ما ای دف تو بنال از دل وی نای به فریاد آ

1 یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا من خمره افیونم زنهار سرم مگشا

2 آتش به من اندرزن آتش چه زند با من کاندر فلک افکندم صد آتش و صد غوغا

3 گر چرخ همه سر شد ور خاک همه پا شد نی سر بهلم آن را نی پا بهلم این را

4 یا صافیه الخمر فی آنیه المولی اسکر نفرا لدا و السکر بنا اولی

1 ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا

2 هم ناظر روی تو هم مست سبوی تو هم شسته به نظاره بر طارم تو جانا

3 تو جان سلیمانی آرامگه جانی ای دیو و پری شیدا از خاتم تو جانا

4 ای بیخودی جان‌ها در طلعت خوب تو ای روشنی دل‌ها اندر دم تو جانا

1 در آب فکن ساقی بط زاده آبی را بشتاب و شتاب اولی مستان شبابی را

2 ای جان بهار و دی وی حاتم نقل و می پر کن ز شکر چون نی بوبکر ربابی را

3 ای ساقی شور و شر هین عیش بگیر از سر پر کن ز می احمر سغراق و شرابی را

4 بنما ز می فرخ این سو اخ و آن سو اخ بربای نقاب از رخ معشوق نقابی را

آثار جلال الدین محمد مولوی

360 اثر از غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی