دلارام از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 99
1. دلارام نهان گشته ز غوغا
همه رفتند و خلوت شد برون آ
1. دلارام نهان گشته ز غوغا
همه رفتند و خلوت شد برون آ
1. بیا ای جان نو داده جهان را
ببر از کار عقل کاردان را
1. بسوزانیم سودا و جنون را
درآشامیم هر دم موج خون را
1. سلیمانا بیار انگشتری را
مطیع و بنده کن دیو و پری را
1. دل و جان را در این حضرت بپالا
چو صافی شد رود صافی به بالا
1. خبر کن ای ستاره یار ما را
که دریابد دل خون خوار ما را
1. چو او باشد دل دلسوز ما را
چه باشد شب چه باشد روز ما را
1. مرا حلوا هوس کردست حلوا
میفکن وعده حلوا به فردا
1. امیر حسن خندان کن چشم را
وجودی بخش مر مشتی عدم را
1. به برج دل رسیدی بیست این جا
چو آن مه را بدیدی بیست این جا