360 اثر از غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی

1 شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

2 مگر تقویم یزدانی که طالع‌ها در او باشد مگر دریای غفرانی کز او شویند زلت‌ها

3 مگر تو لوح محفوظی که درس غیب از او گیرند و یا گنجینه رحمت کز او پوشند خلعت‌ها

4 عجب تو بیت معموری که طوافانش املاکند عجب تو رق منشوری کز او نوشند شربت‌ها

1 عطارد مشتری باید متاع آسمانی را مهی مریخ چشم ارزد چراغ آن جهانی را

2 چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان ببیند بی‌قرینه او قرینان نهانی را

3 یکی جان عجب باید که داند جان فدا کردن دو چشم معنوی باید عروسان معانی را

4 یکی چشمیست بشکفته صقال روح پذرفته چو نرگس خواب او رفته برای باغبانی را

1 مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را که صد فردوس می‌سازد جمالش نیم خاری را

2 مکان‌ها بی‌مکان گردد زمین‌ها جمله کان گردد چو عشق او دهد تشریف یک لحظه دیاری را

3 خداوندا زهی نوری لطافت بخش هر حوری که آب زندگی سازد ز روی لطف ناری را

4 چو لطفش را بیفشارد هزاران نوبهار آرد چه نقصان گر ز غیرت او زند برهم بهاری را

1 رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را

2 چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را

3 بدم بی‌عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی بدم کوهی شدم کاهی برای اسب سلطان را

4 گر ترکست و تاجیکست بدو این بنده نزدیکست چو جان با تن ولیکن تن نبیند هیچ مر جان را

1 تو از خواری همی‌نالی نمی‌بینی عنایت‌ها مخواه از حق عنایت‌ها و یا کم کن شکایت‌ها

2 تو را عزت همی‌باید که آن فرعون را شاید بده آن عشق و بستان تو چو فرعون این ولایت‌ها

3 خنک جانی که خواری را به جان ز اول نهد بر سر پی اومید آن بختی که هست اندر نهایت‌ها

4 دهان پرپست می‌خواهی مزن سرنای دولت را نتاند خواندن مقری دهان پرپست آیت‌ها

1 ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را

2 منم ای برق رام تو برای صید و دام تو گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را

3 چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره چه داند یوسف مصری غم و درد زلیخا را

4 گریبان گیر و این جا کش کسی را که تو خواهی خوش که من دامم تو صیادی چه پنهان صنعتی یارا

1 هلا ای زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را تقاضایی نهادستی در این جذبه دل ما را

2 منم ناکام کام تو برای صید و دام تو گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را

3 چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره چه داند یوسف مصری نتیجه شور و غوغا را

4 گریبان گیر و این جا کش کسی را که تو خواهی خوش که من دامم تو صیادی چه پنهان صنعتی یارا

1 بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را از آن پیغامبر خوبان پیام آورد مستان را

2 زبان سوسن از ساقی کرامت‌های مستان گفت شنید آن سرو از سوسن قیام آورد مستان را

3 ز اول باغ در مجلس نثار آورد آنگه نقل چو دید از لاله کوهی که جام آورد مستان را

4 ز گریه ابر نیسانی دم سرد زمستانی چه حیلت کرد کز پرده به دام آورد مستان را

1 چه چیزست آنک عکس او حلاوت داد صورت را چو آن پنهان شود گویی که دیوی زاد صورت را

2 چو بر صورت زند یک دم ز عشق آید جهان برهم چو پنهان شد درآید غم نبینی شاد صورت را

3 اگر آن خود همین جانست چرا بعضی گران جانست بسی جانی که چون آتش دهد بر باد صورت را

4 وگر عقلست آن پرفن چرا عقلی بود دشمن که مکر عقل بد در تن کند بنیاد صورت را

آثار جلال الدین محمد مولوی

360 اثر از غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی