1 دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را
2 هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را جوش نمود نوش را نور فزود دیده را
3 گفت که ای نزار من خسته و ترسگار من من نفروشم از کرم بنده خودخریده را
4 بین که چه داد میکند بین چه گشاد میکند یوسف یاد میکند عاشق کف بریده را
1 ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا
2 جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا
3 سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت چونک کند جمال تو با مه و مهر ماجرا
4 آمد دوش مه که تا سجده برد به پیش تو غیرت عاشقان تو نعره زنان که رو میا
1 ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما
2 خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما
3 جمله ره چکیده خون از سر تیغ عشق او جمله کو گرفته بو از جگر کباب ما
4 شکر باکرانه را شکر بیکرانه گفت غره شدی به ذوق خود بشنو این جواب ما
1 با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا زانک تو آفتابی و بیتو بود فسردنا
2 خلق بر این بساطها بر کف تو چو مهرهای هم ز تو ماه گشتنا هم ز تو مهره بردنا
3 گفت دمم چه میدهی دم به تو من سپردهام من ز تو بیخبر نیم در دم دم سپردنا
4 پیش به سجده میشدم پست خمیده چون شتر خنده زنان گشاد لب گفت درازگردنا
1 ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا بر من خسته کردهای روی گران چرا چرا
2 بر دل من که جای تست کارگه وفای تست هر نفسی همیزنی زخم سنان چرا چرا
3 گوهر نو به گوهری برد سبق ز مشتری جان و جهان همیبری جان و جهان چرا چرا
4 چشمه خضر و کوثری ز آب حیات خوشتری ز آتش هجر تو منم خشک دهان چرا چرا
1 گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا تا که بهار جانها تازه کند دل تو را
2 بوی سلام یار من لخلخه بهار من باغ و گل و ثمار من آرد سوی جان صبا
3 مستی و طرفه مستیی هستی و طرفه هستیی ملک و درازدستیی نعره زنان که الصلا
4 پای بکوب و دست زن دست در آن دو شست زن پیش دو نرگس خوشش کشته نگر دل مرا
1 چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما کفر شدست لاجرم ترک هوای نفس ما
2 چونک به عشق زنده شد قصد غزاش چون کنم غمزه خونی تو شد حج و غزای نفس ما
3 نیست ز نفس ما مگر نقش و نشان سایهای چون به خم دو زلف تست مسکن و جای نفس ما
4 عشق فروخت آتشی کآب حیات از او خجل پرس که از برای که آن ز برای نفس ما
1 عشق تو آورد قدح پر ز بلاها گفتم می مینخورم پیش تو شاها
2 داد می معرفتش آن شکرستان مست شدم برد مرا تا به کجاها
3 از طرفی روح امین آمد پنهان پیش دویدم که ببین کار و کیاها
4 گفتم ای سر خدا روی نهان کن شکر خدا کرد و ثنا گفت دعاها
1 از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها دمی می نوش باده جان و یک لحظه شکر میخا
2 به باطن همچو عقل کل به ظاهر همچو تنگ گل دمی الهام امر قل دمی تشریف اعطینا
3 تصورهای روحانی خوشی بیپشیمانی ز رزم و بزم پنهانی ز سر سر او اخفی
4 ملاحتهای هر چهره از آن دریاست یک قطره به قطره سیر کی گردد کسی کش هست استسقا