360 اثر از غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی

1 یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

2 نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا

3 نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا

4 قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا

1 رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا

2 رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

3 قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا

4 ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا

1 آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا می‌نکند محرم جان محرم اسرار مرا

2 نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا

3 گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا

4 غرقه جوی کرمم بنده آن صبحدمم کان گل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا

1 طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را لابه گری می‌کنمت راه تو زن قافله را

2 مست و خوش و شاد توام حامله داد توام حامله گر بار نهد جرم منه حامله را

3 هیچ فلک دفع کند از سر خود دور سفر هیچ زمین دفع کند از تن خود زلزله را

4 می‌کشد آن شه رقمی دل به کفش چون قلمی تازه کن اسلام دمی‌خواجه رها کن گله را

1 شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا

2 سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا

3 دوش به هر جا که بدی دانم کامروز ز غم گشته بود همچو دلم مسجد لا حول و لا

4 دوش همی‌گشتم من تا به سحر ناله کنان بدرک بالصبح بدا هیج نومی‌و نفی

1 کار تو داری صنما قدر تو باری صنما ما همه پابسته تو شیر شکاری صنما

2 دلبر بی‌کینه ما شمع دل سینه ما در دو جهان در دو سرا کار تو داری صنما

3 ذره به ذره بر تو سجده کنان بر در تو چاکر و یاری گر تو آه چه یاری صنما

4 هر نفسی تشنه ترم بسته جوع البقرم گفت که دریا بخوری گفتم که آری صنما

1 کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا

2 تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان بر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرا

3 گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم گفت زبون یافت مگر ای سره این مرد مرا

4 ای شه شطرنج فلک مات مرا برد تو را ای ملک آن تخت تو را تخته این نرد مرا

1 در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا

2 چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا

3 من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او وز سخنان نرم او آب شوند سنگ‌ها

4 زهر به پیش او ببر تا کندش به از شکر قهر به پیش او بنه تا کندش همه رضا

1 با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا خاصه که در گشاید و گوید خواجه اندرآ

2 با لب خشک گوید او قصه چشمه خضر بر قد مرد می‌برد درزی عشق او قبا

3 مست شوند چشم‌ها از سکرات چشم او رقص کنان درخت‌ها پیش لطافت صبا

4 بلبل با درخت گل گوید چیست در دلت این دم در میان بنه نیست کسی تویی و ما

آثار جلال الدین محمد مولوی

360 اثر از غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی