کسی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 920
1. کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
1. کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
1. سخن که خیزد از جان ز جان حجاب کند
ز گوهر و لب دریا زبان حجاب کند
1. چو عشق را هوس بوسه و کنار بود
که را قرار بود جان که را قرار بود
1. رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود
گرفت ساغر زرین سر سبو بگشود
1. به روحهای مقدس ز من سلام برید
به عاشقان مقدم ز من پیام برید
1. دو ماه پهلوی همدیگرند بر در عید
مه مصور یار و مه منور عید
1. حبیب کعبه جانست اگر نمیدانید
به هر طرف که بگردید رو بگردانید
1. به باغ بلبل از این پس حدیث ما گوید
حدیث خوبی آن یار دلربا گوید
1. هزار جان مقدس فدای روی تو باد
که در جهان چو تو خوبی کسی ندید و نزاد
1. ز عشق آن رخ خوب تو ای اصول مراد
هر آن که توبه کند توبهاش قبول مباد
1. سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد
میان به شکر چو بستیم بند ما بگشاد