امسال از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 877
1. امسال بلبلان چه خبرها همیدهند
یا رب به طوطیان چه شکرها همیدهند
1. امسال بلبلان چه خبرها همیدهند
یا رب به طوطیان چه شکرها همیدهند
1. صحرا خوشست لیک چو خورشید فر دهد
بستان خوشست لیک چو گلزار بر دهد
1. صبح آمد و صحیفه مصقول برکشید
وز آسمان سپیده کافور بردمید
1. صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد
صد بحر سلطنت ز تطاول سراب شد
1. آه که بار دگر آتش در من فتاد
وین دل دیوانه باز روی به صحرا نهاد
1. جامه سیه کرد کفر نور محمد رسید
طبل بقا کوفتند ملک مخلد رسید
1. جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد
1. پرده دل میزند زهره هم از بامداد
مژده که آن بوطرب داد طربها بداد
1. بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد
دولت بار دگر در رخ ما رو گشاد
1. از رسن زلف تو خلق به جان آمدند
بهر رسن بازیش لولیکان آمدند
1. روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود
جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود