عشرتی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 801
1. عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید
دولتی هست حریفان سر دولت خارید
1. عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید
دولتی هست حریفان سر دولت خارید
1. میرسد یوسف مصری همه اقرار دهید
میخرامد چو دو صد تنگ شکر بار دهید
1. بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد
خوشتر از جان چه بود از سر آن برخیزد
1. صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند
این دل خسته مجروح مرا جان آرند
1. یا رب این بوی که امروز به ما میآید
ز سراپرده اسرار خدا میآید
1. یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید
یا نسیمیست کز آن سوی جهان میآید
1. لحظهای قصه کنان قصه تبریز کنید
لحظهای قصه آن غمزه خون ریز کنید
1. عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
همه از نرگس مخمور تو خمار شدند
1. طرفه گرمابه بانی کو ز خلوت برآید
نقش گرمابه یک یک در سجود اندرآید
1. باز شیری با شکر آمیختند
عاشقان با همدگر آمیختند
1. آن شکرپاسخ نباتم میدهد
و آنک کشتستم حیاتم میدهد