قصد از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 514
1. قصد سرم داری خنجر به مشت
خوشتر از این نیز توانیم کشت
1. قصد سرم داری خنجر به مشت
خوشتر از این نیز توانیم کشت
1. خانه دل باز کبوتر گرفت
مشغله و بقر بقو درگرفت
1. بازرسیدیم ز میخانه مست
بازرهیدیم ز بالا و پست
1. ای ز بگه خاسته سر مست مست
مست شرابی و شراب الست
1. نفسی بهوی الحبیب فارت
لما رات الکوس دارت
1. ای دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج
تا رو نماید مرهمش کالصبر مفتاح الفرج
1. ای مبارک ز تو صبوح و صباح
ای مظفر فر از تو قلب و جناح
1. یا راهبا انظر الی مصباح
متشعشعا و استغن عن اصباح
1. ماه دیدم شد مرا سودای چرخ
آن مهی نی کو بود بالای چرخ
1. ای بیوفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد
قهر خدا باشد که بر لطف خدا عاشق نشد
1. بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد
خورشید جان عاشقان در خلوت الله شد