ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 459
1. ای مردهای که در تو ز جان هیچ بوی نیست
رو رو که عشق زنده دلان مرده شوی نیست
1. ای مردهای که در تو ز جان هیچ بوی نیست
رو رو که عشق زنده دلان مرده شوی نیست
1. عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست
سایه زلفین تو در دو جهان جای ماست
1. شاه گشادست رو دیده شه بین که راست
باده گلگون شه بر گل و نسرین که راست
1. یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست
1. هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
1. نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست
نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست
1. کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست
لاف زنم لاف لاف چونک خریدارم اوست
1. باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست
گر چه غلط میدهد نیست غلط اوست اوست
1. آنک چنان میرود ای عجب او جان کیست
سخت روان میرود سرو خرامان کیست
1. با وی از ایمان و کفر باخبری کافریست
آنک از او آگهست از همه عالم بریست
1. ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
پر شکرست این مقام هیچ تو را کار نیست
1. ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
در شکرینه یقین سرکه انکار نیست