امروز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 448
1. امروز روز نوبت دیدار دلبرست
امروز روز طالع خورشید اکبرست
1. امروز روز نوبت دیدار دلبرست
امروز روز طالع خورشید اکبرست
1. جانا جمال روح بسی خوب و بافرست
لیکن جمال و حسن تو خود چیز دیگرست
1. از بامداد روی تو دیدن حیات ماست
امروز روی خوب تو یا رب چه دلرباست
1. پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست
نظاره تو بر همه جانها مبارکست
1. ساقی و سردهی ز لب یارم آرزوست
بدمستی ز نرگس خمارم آرزوست
1. بد دوش بیتو تیره شب و روشنی نداشت
شمع و سماع و مجلس ما چاشنی نداشت
1. جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت
وان سو که تیر رفت حقیقت کمان نرفت
1. آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
نابوده به که بودن او غیر عار نیست
1. ما را کنار گیر تو را خود کنار نیست
عاشق نواختن به خدا هیچ عار نیست
1. ای چنگ پردههای سپاهانم آرزوست
وی نای ناله خوش سوزانم آرزوست
1. امروز چرخ را ز مه ما تحیریست
خورشید را ز غیرت رویش تغیریست