مطرب از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 416
1. مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است
نبود بسته بود رسته و روییده خوش است
1. مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است
نبود بسته بود رسته و روییده خوش است
1. من پری زادهام و خواب ندانم که کجاست
چونک شب گشت نخسپند که شب نوبت ماست
1. سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت توست
بستان جام و درآشام که آن شربت توست
1. بوسهای داد مرا دلبر عیار و برفت
چه شدی چونک یکی داد بدادی شش و هفت
1. ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت
گفت بس چند بود گفتمش از چند گذشت
1. ساقیا این می از انگور کدامین پشتهست
که دل و جان حریفان ز خمار آغشتهست
1. ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
جانم آن لحظه که غمگین تو باشم شادست
1. مگر این دم سر آن زلف پریشان شده است
که چنین مشک تتاری عبرافشان شده است
1. دلبری و بیدلی اسرار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
1. عاشقان را جست و جو از خویش نیست
در جهان جوینده جز او بیش نیست
1. غیر عشقت راه بین جستیم نیست
جز نشانت همنشین جستیم نیست