جان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3160
1. جان جانی و جان صد جانی
میزنی نعرههای پنهانی
1. جان جانی و جان صد جانی
میزنی نعرههای پنهانی
1. خامشی ناطقی مگر جانی
میزنی نعرههای پنهانی
1. ای که مستک شدی و میگویی
تو غریبی و یا از این کویی
1. عشق در کفر کرد اظهاری
بست ایمان ز ترس زناری
1. مست و خوشی باده کجا خوردهای؟
این مه نو چیست که آوردهای؟
1. جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
1. ای دل سرمست، کجا میپری؟
بزم تو کو؟ باده کجا میخوری؟
1. از مه من مست دو صد مشتری
غمزه او سحر دو صد سامری
1. یا ملک المغرب والمشرق
مثلک فی االعالم یخلق
1. گر نه شکار غم دلدارمی
گردن شیر فلک افشارمی