اخلائی! از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3180
1. اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی
و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی
1. اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی
و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی
1. ما انصف ندمانی، لو انکر ادمانی
فالقهوة من شرطی، لاالتوبة من شانی
1. بغداد همانست که دیدی و شنیدی
رو دلبر نوجوی، چو دربند قدیدی؟!
1. ای جان، چندان خوبی، نوباوهٔ یعقوبی
خرخاشی، آشوبی، جانها را مطلوبی
1. کسی کو را بود خلق خدایی
ازو یابند جانهای بقایی
1. عزیزی و کریم و لطف داری
ولیکن دور شو، چون هوشیاری
1. بگو ای تازه رو، کم کن ملولی
که تو رو تازه از اصل اصولی
1. اتیالنیروز مسرورالجنان
یحاکی لطفه لطفالجنان
1. ادر کاسی و دعنی عن فنونی
جننت فلا تحدث من جنونی