هم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3121
1. هم ایثار کردی هم ایثار گفتی
که از جور دوری و با لطف جفتی
1. هم ایثار کردی هم ایثار گفتی
که از جور دوری و با لطف جفتی
1. الا میر خوبان هلا تا نرنجی
بهانه نگیری و از ما نرنجی
1. به حیلت تو خواهی که در را ببندی
بنالی چو رنجور و سر را ببندی
1. چو عشقش برآرد سر از بیقراری
تو را کی گذارد که سر را بخاری
1. بتا گر مرا تو ببینی ندانی
به جان لاله زارم به رخ زعفرانی
1. گل سرخ دیدم شدم زعفرانی
یکی لعل دیدم شدم زر کانی
1. عجبالعجایب توی در کیایی
نما روی خود، گر عجب مینمایی
1. تو هر چند صدری شه مجلسی
ز هستی نرستی در این محبسی
1. رضیت بما قسمالله لی
و فوضت امری دلی خالقی
1. تماشا مرو نک تماشا تویی
جهان و نهان و هویدا تویی