ز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3053
1. ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی
ز حسرت و ز فراقت همه بمردندی
منم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3054
1. منم که کار ندارم به غیر بی‌کاری
دلم ز کار زمانه گرفت بیزاری
بیا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3055
1. بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری
چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری
خورانمت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3056
1. خورانمت می جان تا دگر تو غم نخوری
چه جای غم که ز هر شادمان گرو ببری
اگر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3057
1. اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری
دلت بمیرد و خوی فسردگان گیری
ز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3058
1. ز بامداد درآورد دلبرم جامی
به ناشتاب چشانید خام را خامی
چه از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3059
1. چه باک دارد عاشق ز ننگ و بدنامی
که عشق سلطنت است و کمال و خودکامی
نهان از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3060
1. نهان شدند معانی ز یار بی‌معنی
کجا روم که نروید به پیش من دیوی
اگر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3061
1. اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی
وگر به یار رسیدی چرا طرب نکنی
اگر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3062
1. اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی
وگر شراب نداری چرا خبر نکنی