چند از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3033
1. چند دویدم سوی افندی
شکر که دیدم روی افندی
1. چند دویدم سوی افندی
شکر که دیدم روی افندی
1. میرسد ای جان باد بهاری
تا سوی گلشن دست برآری
1. دوش همه شب دوش همه شب
گشتم من بر بام افندی
1. گاه چو اشتر در وحل آیی
گه چو شکاری در عجل آیی
1. به خاک پای تو ای مه هر آن شبی که بتابی
به جای عمر عزیزی چو عمر ما نشتابی
1. ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی
1. هزار جان مقدس هزار گوهر کانی
فدای جاه و جمالت که روح بخش جهانی
1. چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی
درون روزن عالم چو روز بخت فتادی
1. اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری
شبست محرم عاشق گواه ناله و زاری
1. چو مهر عشق سلیمان به هر دو کون تو داری
مکش تو دامن خود را که شرط نیست بیاری