تیغ از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2882
1. تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی
بر سر و سبلت این خنده زنان خنده زنی
1. تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی
بر سر و سبلت این خنده زنان خنده زنی
1. چه حریصی که مرا بیخور و بیخواب کنی
درکشی روی و مرا روی به محراب کنی
1. به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی
1. هله آن به که خوری این می و از دست روی
تا به هر جا که روی خوشدل و سرمست روی
1. اگر امشب بر من باشی و خانه نروی
یا علی شیر خدا باشی یا خود علوی
1. بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی
1. به شکرخنده اگر میببرد جان ز کسی
میدهد جان خوشی پرطربی پرهوسی
1. ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی
چو منی تو خود خود را کی بگوید چو منی
1. سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی
سر فروکن به کرم ای که بر این بالایی
1. هر کی از نیستی آید به سوی او خبری
اندر او از بشریت بنماید اثری
1. ای شه جاودانی وی مه آسمانی
چشمه زندگانی گلشن لامکانی