هله از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2843
1. هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدی
به خدا به هیچ خانه تو چنین چراغ دیدی
تو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2844
1. تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی
تو که نکته جهانی ز چه نکته می‌جهانی
بت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2845
1. بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی
صنما چرا نیفتم ز چنان میی که دادی
چو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2846
1. چو مرا ز عشق کهنه صنما به یاد دادی
دل همچو آتشم را به هزار باد دادی
دل از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2847
1. دل بی‌قرار را گو که چو مستقر نداری
سوی مستقر اصلی ز چه رو سفر نداری
سحر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2848
1. سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری
سر خنب برگشای و برسان شراب ناری
ز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2849
1. ز بهار جان خبر ده هله ای دم بهاری
ز شکوفه‌هات دانم که تو هم ز وی خماری
ز از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2850
1. ز غم تو زار زارم هله تا تو شاد باشی
صنما در انتظارم هله تا تو شاد باشی
شب از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2851
1. شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی
به میان سرو و سوسن گل خوش عذار باشی
چو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2852
1. چو یقین شده‌ست دل را که تو جان جان جانی
بگشا در عنایت که ستون صد جهانی