اقتلونی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2813
1. اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی
و مماتی فی حیاتی و حیاتی فی مماتی
1. اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی
و مماتی فی حیاتی و حیاتی فی مماتی
1. خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاری
خنک آن دم که برآید ز خزان باد بهاری
1. بمشو همره مرغان که چنین بیپر و بالی
چو نه میری نه وزیری بن سبلت به چه مالی
1. که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی
1. مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
و اگر نیز بیایی بروی زود نپایی
1. صنما چونک فریبی همه عیار فریبی
صنما چون همه جانی دل هشیار فریبی
1. اگر او ماه منستی شب من روز شدستی
اگر او همرهمستی همه را راه زدستی
1. چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی
چو ز شهر تو برفتم به وداعیم ندیدی
1. تو ز هر ذره وجودت بشنو ناله و زاری
تو یکی شهر بزرگی نه یکی بلکه هزاری
1. تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری
تو کبیری تو کبیری تو کبیر ابن کبیری