گر از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2782
1. گر شراب عشق کار جان حیوانیستی
عشق شمس الدین به عالم فاش و یک سانیستی
1. گر شراب عشق کار جان حیوانیستی
عشق شمس الدین به عالم فاش و یک سانیستی
1. ای نرفته از دل من اندرآ شاد آمدی
ای تو شمع شب فروزی مرحبا شاد آمدی
1. در جهان گر بازجویی نیست بیسودا سری
لیک این سودا غریب آمد به عالم نادری
1. گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی
اندر آن یغما رفیق ترک یغما بودمی
1. آتشینا آب حیوان از کجا آوردهای
دانم این باری که الحق جان فزا آوردهای
1. ای مهی کاندر نکویی از صفت افزودهای
تا بسی درهای دولت بر فلک بگشودهای
1. آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
صاعقه است از برق او بر جان هر بیچارهای
1. پیش شمع نور جان دل هست چون پروانهای
در شعاع شمع جانان دل گرفته خانهای
1. بار دیگر ملتی برساختی برساختی
سوی جان عاشقان پرداختی پرداختی
1. هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی
در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی
1. سر نهاده بر قدمهای بت چین نیستی
ز آنک مسی در صفت خلخال زرین نیستی