با از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2760
1. با دل گفتم چرا چنینی
تا چند به عشق همنشینی
1. با دل گفتم چرا چنینی
تا چند به عشق همنشینی
1. در خون دلم رسید فتوی
از جمله مفتیان معنی
1. در عشق هر آنک شد فدایی
نبود ز زمین بود سمایی
1. عشق است دلاور و فدایی
تنهارو و فرد و یک قبایی
1. ماها چو به چرخ دل برآیی
چون جان به تن جهان درآیی
1. آن شمع چو شد طرب فزایی
پروانه دلان به رقص آیی
1. ای بیتو محال جان فزایی
وی در دل و جان ما کجایی
1. گر یار لطیف و باوفایی
ور از دل و جان از آن مایی
1. ساقی انصاف خوش لقایی
از جا رفتم تو از کجایی
1. برخیز و بزن یکی نوایی
بر یاد وصال دلربایی
1. رخها بنگر تو زعفرانی
کز درد همیدهد نشانی