ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2749
1. ای چشم و چراغ شهریاری
والله به خدا که آن تو داری
1. ای چشم و چراغ شهریاری
والله به خدا که آن تو داری
1. ای جان و جهان چه میگریزی
وی فخر شهان چه میگریزی
1. از قصه حال ما نپرسی
وز کشتن عاشقان نترسی
1. ای دلبر بیدلان صوفی
حاشا که ز جان بیوقوفی
1. ای آنک تو شاه مطربانی
زان دلبرکش بگو که دانی
1. روزی که مرا ز من ستانی
ضایع مکن از من آنچ دانی
1. چون عشق کند شکرفشانی
در جلوه شود مه نهانی
1. ای وصل تو اصل شادمانی
کان صورتهاست وین معانی
1. کژزخمه مباش تا توانی
هر زخمه که کژ زنی بمانی
1. مست می عشق را حیا نی
وین باده عشق را بها نی
1. گویم سخن لب تو یا نی
ای لعل لب تو را بها نی