گیرم از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2641
1. گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
از جنبش او جنبش این پرده نبینی
1. گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
از جنبش او جنبش این پرده نبینی
1. زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی
کاین جاست تو را خانه کجایی تو کجایی
1. ای شاه تو ترکی عجمی وار چرایی
تو جان و جهانی تو و بیمار چرایی
1. یک روز مرا بر لب خود میر نکردی
وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی
1. بخوردم از کف دلبر شرابی
شدم معمور و در صورت خرابی
1. چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی
برآری کار محتاجان نخسبی
1. دلا چون واقف اسرار گشتی
ز جمله کارها بیکار گشتی
1. دریغا کز میان ای یار رفتی
به درد و حسرت بسیار رفتی
1. منم فانی و غرقه در ثبوتی
به دریاهای حی لایموتی
1. تو آن ماهی که در گردون نگنجی
تو آن آبی که در جیحون نگنجی
1. کریما تو گلی یا جمله قندی
که چون بینی مرا چون گل بخندی