نظاره از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2596
1. نظاره چه میآیی در حلقه بیداری
گر سینه نپوشانی تیری بخوری کاری
1. نظاره چه میآیی در حلقه بیداری
گر سینه نپوشانی تیری بخوری کاری
1. گر روی بگردانی تو پشت قوی داری
کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری
1. ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری
یک دم چه زیان دارد گر روی به ما آری
1. ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
وز روی تو در عالم هر روی به دیواری
1. گفتم که بجست آن مه از خانه چو عیاری
تشنیع زنان بودم بر عهد وفاداری
1. ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
1. ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی
من خابیه تو در من چون باده همیجوشی
1. ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی
با حلقه عشاقان رو بر در حیرانی
1. آن چهره و پیشانی شد قبله حیرانی
تشویش مسلمانی ای مه تو که را مانی
1. ای باغ همیدانی کز باد کی رقصانی
آبستن میوه ستی سرمست گلستانی
1. مانده شدم از گفتن تا تو بر ما مانی
خویش من و پیوندی نی همره و مهمانی