خوش از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2419
1. خوش بود فرش تن نور دیده
خوش بود مرغ جان بپریده
1. خوش بود فرش تن نور دیده
خوش بود مرغ جان بپریده
1. آمد آمد نگار پوشیده
صنم خوش عذار پوشیده
1. مطرب جانهای دل برده
تا به شب تا به شب همین پرده
1. رخ نفسی بر رخ این مست نه
جنگ و جفا را نفسی پست نه
1. یا رشا فدیته من زمن رایته
لست تقول اننی ارحم من سبیته
1. هل طربا لعاشق وافقه زمانه
افلح فی هوائه اصلح فیه شأنه
1. طوبی لمن آواه سر فؤاده
سکن الفؤاد بعشقه و وداده
1. فدیتتک یا ستی الناسیه
الی کم تشد فم الخابیه
1. گر باغ از او واقف بدی از شاخ تر خون آمدی
ور عقل از او آگه بدی از چشم جیحون آمدی
1. فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
گویی سلیمان بر سپه عرضه نمود انگشتری
1. ای در طواف ماه تو ماه و سپهر مشتری
ای آمده در چرخ تو خورشید و چرخ چنبری
1. ای آن که بر اسب بقا از دیر فانی میروی
دانا و بینای رهی آن سو که دانی میروی