زهی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 2407
1. زهی لواء و علم لا اله الا الله
که زد بر اوج قدم لا اله الا الله
1. زهی لواء و علم لا اله الا الله
که زد بر اوج قدم لا اله الا الله
1. چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه
ز ذره ذره شنو لا اله الا الله
1. که بوده است تو را دوش یار و همخوابه
که از خوی تو پر از مشک گشت گرمابه
1. مقام خلوت و یار و سماع و تو خفته
که شرم بادت از آن زلفهای آشفته
1. دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده
دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده
1. چو مست روی توام ای حکیم فرزانه
به من نگر تو بدان چشمهای مستانه
1. عجب دلی که به عشق بت است پیوسته
عجبتر این که بتش پیش او است بنشسته
1. ز لقمهای که بشد دیده تو را پرده
مخور تو بیش که ضایع کنی سراپرده
1. تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده
بدیده گریه ما را بدین بخندیده
1. برو برو که به بز لایق است بزغاله
برو که هست ز گاوان حیات گوساله
1. خلاصه دو جهان است آن پری چهره
چو او نقاب گشاید فنا شود زهره
1. ای جان ای جان فی ستر الله
اشتر میران فی ستر الله